مولانا:خیره چرا گشتهای خواجه مگر عاشقی کاسه بزن کوزه خور خواجه اگر عاشقی
❈۱❈
خیره چرا گشتهای خواجه مگر عاشقی
کاسه بزن کوزه خور خواجه اگر عاشقی
کاش بدانستیی بر چه در ایستادهای
کاش بدانستیی بر چه قمر عاشقی
❈۲❈
چشمه آن آفتاب خواب نبیند فلک
چشمت از او روشنست تیزنظر عاشقی
شیر فلک زین خطر خون شده استش جگر
راست بگویم مرنج سخته جگر عاشقی
❈۳❈
ای گل تر راست گو بر چه دریدی قبا
ای مه لاغرشده بر چه سحر عاشقی
ای دل دریاصفت موج تو ز اندیشههاست
هر دم کف میکنی بر چه گهر عاشقی
❈۴❈
آنک از او گشت دنگ غم نخورد از خدنگ
ور تو سپر بفکنی سسته سپر عاشقی
جمله اجزای خاک هست چو ما عشقناک
لیک تو ای روح پاک نادرهتر عاشقی
❈۵❈
ای خرد ار بحریی دم مزن و دم بخور
چون هنرت خامشیست بر چه هنر عاشقی
کامنت ها