گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:ربود عقل و دلم را جمال آن عربی درون غمزه مستش هزار بوالعجبی

❈۱❈
ربود عقل و دلم را جمال آن عربی درون غمزه مستش هزار بوالعجبی
هزار عقل و ادب داشتم من ای خواجه کنون چو مست و خرابم صلای بی‌ادبی
❈۲❈
مسبب سبب این جا در سبب بربست تو آن ببین که سبب می‌کشد ز بی‌سببی
پریر رفتم سرمست بر سر کویش به خشم گفت چه گم کرده‌ای چه می‌طلبی
❈۳❈
شکسته بسته بگفتم یکی دو لفظ عرب اتیت اطلب فی حیکم مقام ابی
جواب داد کجا خفته‌ای چه می‌جویی به پیش عقل محمد پلاس بولهبی
❈۴❈
ز عجز خوردم سوگندها و گرم شدم به ذات پاک خدا و به جان پاک نبی
چه جای گرمی و سوگند پیش آن بینا و کیف یصرع صقر بصوله الخرب
❈۵❈
روان شد اشک ز چشم من و گواهی داد کما یسیل میاه السقا من القرب
چه چاره دارم غماز من هم از خانه‌ست رخم چو سکه زر آب دیده‌ام سحبی
❈۶❈
دریغ دلبر جان را به مال میل بدی و یا فریفته گشتی به سیدی چلبی
و یا به حیله و مکری ز ره درافتادی و یا که مست شدی او ز باده عنبی
❈۷❈
دهان به گوش من آرد به گاه نومیدی چه می‌کند سر و گوش مرا به شهد لبی
غلام ساعت نومیدیم که آن ساعت شراب وصل بتابد ز شیشه‌ای حلبی
❈۸❈
از آن شراب پرستم که یار می بخشست رخم چو شیشه می کرد و بود رخ ذهبی
برادرم پدرم اصل و فصل من عشقست که خویش عشق بماند نه خویشی نسبی
❈۹❈
خمش که مفخر آفاق شمس تبریزی بشست نام و نشان مرا به خوش لقبی

فایل صوتی دیوان شمس غزل شمارهٔ ۳۰۴۹

تصاویر

کامنت ها

باران شیدا
2016-03-06T20:56:16
حافظ در سرودن غزل شماره 64 (علامه قزوینی) از دو بیت اول این شعر استفاده نموده است.متن غزل حافظاگر چه عرض هنر پیش یار بی‌ادبیستزبان خموش ولیکن دهان پر از عربیستپری نهفته رخ و دیو در کرشمه حسنبسوخت دیده ز حیرت که این چه بوالعجبیستدر این چمن گل بی خار کس نچید آریچراغ مصطفوی با شرار بولهبیستسبب مپرس که چرخ از چه سفله پرور شدکه کام بخشی او را بهانه بی سببیستبه نیم جو نخرم طاق خانقاه و رباطمرا که مصطبه ایوان و پای خم طنبیستجمال دختر رز نور چشم ماست مگرکه در نقاب زجاجی و پرده عنبیستهزار عقل و ادب داشتم من ای خواجهکنون که مست خرابم صلاح بی‌ادبیستبیار می که چو حافظ هزارم استظهاربه گریه سحری و نیاز نیم شبیست
ذهبیون
2010-04-30T16:05:57
فامیل بنده "ذهبیون" است که به معنی طلایی ها می باشد. بسیاری که آنرا میشنوند تصور میکنند که از ریشه ذهب به معنی رفتن امده است!! در ادبیات فارسی دنبال جایی بودم که این کلمه در آن باشد و با جستجوی اشعار این سایت به این شعر رسیدم که در بیت 15 این کلمه را به کار برده است. متشکرم