مولانا:آواز داد اختر بس روشنست امشب گفتم ستارگان را مه با منست امشب
❈۱❈
آواز داد اختر بس روشنست امشب
گفتم ستارگان را مه با منست امشب
بررو به بام بالا از بهر الصلا را
گل چیدنست امشب می خوردنست امشب
❈۲❈
تا روز دلبر ما اندر برست چون دل
دستش به مهر ما را در گردنست امشب
تا روز زنگیان را با روم دار و گیرست
تا روز چنگیان را تنتن تنست امشب
❈۳❈
تا روز ساغر می در گردش است و بخشش
تا روز گل به خلوت با سوسنست امشب
امشب شراب وصلت بر خاص و عام ریزم
شادی آنک ماهت بر روزنست امشب
❈۴❈
داوودوار ما را آهن چو موم گردد
کهن رباست دلبر دل آهنست امشب
بگشای دست دل را تا پای عشق کوبد
کان زار ترس دیده در مأمنست امشب
❈۵❈
بر روی چون زر من ای بخت بوسه میده
کاین زر گازدیده در معدنست امشب
آن کو به مکر و دانش میبست راه ما را
پالان خر بر او نه کو کودنست امشب
❈۶❈
شمشیر آبدارش پوسیده است و چوبین
وان نیزه درازش چون سوزنست امشب
خرگاه عنکبوتست آن قلعه حصینش
برگستوان و خودش چون روغنست امشب
❈۷❈
خاموش کن که طامع الکن بود همیشه
با او چه بحث داری کو الکنست امشب
کامنت ها