مولانا:رغبت به عاشقان کن ای جان صدر غایب بنشین میان مستان اینک مه و کواکب
❈۱❈
رغبت به عاشقان کن ای جان صدر غایب
بنشین میان مستان اینک مه و کواکب
آن روز پرعجایب وان محشر قیامت
گشتست پیش حسنت مستغرق عجایب
❈۲❈
چون طیبات خواندی بر طیبین فشاندی
طیبتر از تو کی بود ای معدن اطایب
جان را ز تست هر دم سلطانیی مسلم
این شکر از کی گویم از شاه یا ز صاحب
❈۳❈
در جیب خاک کردی ارواح پاک جیبان
سر کرده در گریبان چون صوفیان مراقب
عشق تو چون درآمد اندیشه مرد پیشش
عشق تو صبح صادق اندیشه صبح کاذب
❈۴❈
ای عقل باش حیران نی وصل جو نه هجران
چون وصل گوش داری زان کس که نیست غایب
جان چیست فقر و حاجت جان بخش کیست جز تو
ای قبله حوایج معشوقه مطالب
❈۵❈
نک نقد شد قیامت اینک یکی علامت
طالع شد آفتابت از جانب مغارب
درکش رمیدگان را محنت رسیدگان را
زان جذبههای جانی ای جذبه تو غالب
❈۶❈
تا بیند این دو دیده صبح خدا دمیده
دام طلب دریده مطلوب گشته طالب
عشق و طلب چه باشد آیینه تجلی
نقش و حسد چه باشد آیینه معایب
❈۷❈
کو بلبل چمنها تا گفتمی سخنها
نگذشت بر دهانها یا دست هیچ کاتب
نه از نقشهای صورت نه از صاف و نه از کدورت
نه از ماضی و نه حالی نه از زهد نه از مراتب
❈۸❈
عقلم برفت از جا باقیش را تو فرما
ای از درت نرفته کس ناامید و غایب
کامنت ها