مولانا:تو در عقیله ترتیب کفش و دستاری چگونه رطل گران خوار را به دست آری
❈۱❈
تو در عقیله ترتیب کفش و دستاری
چگونه رطل گران خوار را به دست آری
به جان من به خرابات آی یک لحظه
تو نیز آدمیی مردمی و جان داری
❈۲❈
بیا و خرقه گرو کن به می فروش الست
که پیش از آب و گلست از الست خماری
فقیر و عارف و درویش وانگهی هشیار
مجاز بود چنین نامها تو پنداری
❈۳❈
سماع و شرب سقاهم نه کار درویشست
زیان و سود کم و بیش کار بازاری
بیا بگو که چه باشد الست عیش ابد
ملنگ هین به تکلف که سخت رهواری
❈۴❈
سری که درد ندارد چراش میبندی
چرا نهی تن بیرنج را به بیماری
کامنت ها