مولانا:فرست باده جان را به رسم دلداری بدان نشان که مرا بینشان همیداری
❈۱❈
فرست باده جان را به رسم دلداری
بدان نشان که مرا بینشان همیداری
بدان نشان که همه شب چو ماه میتابی
درون روزن دلها برای بیداری
❈۲❈
بدان نشان که دمم دادهای از می که خویش
تهی و پر کنمت دم به دم قدح واری
بگرد جمع مرا چون قدح چه گردانی
چو باده را به گرو بردهای نمیآری
❈۳❈
از آن میی که اگر بر کلوخ برریزی
کلوخ مرده برآرد هزار طراری
از آن میی که اگر باغ از او شکوفه کند
ز گل گلی بستانی ز خار هم خاری
❈۴❈
چو بیتو ناله برآرم ز چنگ هجر تو من
چو چنگ بیخبرم از نوا و از زاری
گره گشای خداوند شمس تبریزی
که چشم جادوی او زد گره به سحاری
کامنت ها