مولانا:به من نگر که به جز من به هر کی درنگری یقین شود که ز عشق خدای بی‌خبری
❈۱❈
به من نگر که به جز من به هر کی درنگری
یقین شود که ز عشق خدای بی‌خبری
بدان رخی بنگر که کو نمک ز حق دارد
بود که ناگه از آن رخ تو دولتی ببری
❈۲❈
تو را چو عقل پدر بوده‌ست و تن مادر
جمال روی پدر درنگر اگر پسری
بدانک پیر سراسر صفات حق باشد
وگر چه پیر نماید به صورت بشری
❈۳❈
به پیش تو چو کفست و به وصف خود دریا
به چشم خلق مقیمست و هر دم او سفری
هنوز مشکل مانده‌ست حال پیر تو را
هزار آیت کبری در او چه بی‌هنری
❈۴❈
رسید صورت روحانیی به مریم دل
ز بارگاه منزه ز خشکی و ز تری
از آن نفس که در او سر روح پنهان شد
بکرد حامله دل را رسول رهگذری
❈۵❈
ایا دلی که تو حامل شدی از آن خسرو
به وقت جنبش آن حمل تا در او نگری
چو حمل صورت گیرد ز شمس تبریزی
چو دل شوی تو و چون دل به سوی غیب پری
فایل صوتی دیوان شمس غزل شمارهٔ ۳۰۷۲
صوتی یافت نشد!تصاویر
کامنت ها