مولانا:بلندتر شدهست آفتاب انسانی زهی حلاوت و مستی و عشق و آسانی
❈۱❈
بلندتر شدهست آفتاب انسانی
زهی حلاوت و مستی و عشق و آسانی
جهان ز نور تو ناچیز شد چه چیزی تو
طلسم دلبریی یا تو گنج جانانی
❈۲❈
زهی قلم که تو را نقش کرد در صورت
که نامه همه را نانبشته میخوانی
برون بری تو ز خرگاه شش جهت جان را
چو جان نماند بر جاش عشق بنشانی
❈۳❈
دلا چو باز شهنشاه صید کرد تو را
تو ترجمانبگ سر زبان مرغانی
چه ترجمان که کنون بس بلند سیمرغی
که آفت نظر جان صد سلیمانی
❈۴❈
درید چارق ایمان و کفر در طلبت
هزارساله از آن سوی کفر و ایمانی
به هر سحر که درخشی خروس جان گوید
بیا که جان و جهانی برو که سلطانی
❈۵❈
چو روح من بفزودهست شمس تبریزی
به سوی او برم از باغ روح ریحانی
کامنت ها