مولانا:از این درخت بدان شاخ و بر نمیبینی سه شاخ داری کور و کری و گرگینی
❈۱❈
از این درخت بدان شاخ و بر نمیبینی
سه شاخ داری کور و کری و گرگینی
میان آب دری و ز آب میپرسی
میان گنج زری مس قلب میچینی
❈۲❈
خدات گوید تدبیر چشم روشن کن
تو چشم را بگذاری و میکنی بینی
اگر چه تیره شبی رو به صبح صادق آر
مگو که صبحم صبحی ولی دروغینی
❈۳❈
رسید نعره عشرت ز ناصر منصور
غدوت اشربها و الخمار یسقینی
مجردان همه شب نقل و باده مینوشند
در این خوشی که در افواه سابق الدینی
❈۴❈
مثال دنب ز پس ماندهای ز سرمستان
تو مست بستر گرمی حریف بالینی
چو غافلی ز ثواب و مقام مسکینان
مراقب ذهبی دشمن مساکینی
❈۵❈
گلست قوت تو همچون زنان آبستن
تو را از آن چه که در روضه و بساتینی
دی و بهار همه سال مار خاک خورد
اگر انار زند خنده تین کند تینی
❈۶❈
اگر چه نقش لطیفی نه سر به سر نقشی
وگر چه زاده طینی نه سر به سر طینی
هلا خموش که دیوان دف تو تر کردند
کانیس دفتری و طالب دواوینی
کامنت ها