مولانا:مستی و عاشقانه میگویی تو غریبی و یا از این کویی
❈۱❈
مستی و عاشقانه میگویی
تو غریبی و یا از این کویی
پیش آن چشمهای جادوی تو
چون نباشد حرام جادویی
❈۲❈
پیش رویت چو قرص مه خجلست
به چه رو کرد زهره بیرویی
عاشقان را چه سود دارد پند
سیل شان برد رو چه میجویی
❈۳❈
تو چه دانی ز خوبی بت ما
ما از آن سو و تو از این سویی
ما ز دستان او ز دست شدیم
دست از ما چرا نمیشویی
❈۴❈
رو به میدان عشق سجده کنان
پیش چوگان عشق چون گویی
پیش آن چشمهای ترکانه
بندهای و کمینه هندویی
❈۵❈
به ستیزه در این حرم ای صبر
گاه لاله و گاه لولویی
آفتابا نه حد تو پیداست
که نه در خانه ترازویی
❈۶❈
هله ای ماه خویش را بشناس
نی به وقت محاق چون مویی
هله ای زهره زیر چادر رو
رو نداری وقیحه بانویی
❈۷❈
تو بیا ای کمال صورت عشق
نور ذات حقی و یا اویی
اندر این ره نماند پای مرا
زانوم را نماند زانویی
❈۸❈
همچو کشتی روم به پهلو من
ای دل من هزارپهلویی
مست و بیخویش میروی چپ و راست
سوی بیچپ و راست میپویی
❈۹❈
نی چپست و نه راست در جانست
بو ز جان یابی ار بینبویی
ز آن شکر روی اگر بگردانی
گر نباتی بدان که بدخویی
❈۱۰❈
ور تو دیوی و رو بدو آری
الله الله چه ماه ده تویی
دلم از جا رود چو گویم او
همه اوها غلام این اویی
❈۱۱❈
هین ز خوهای او یکی بشنو
گاه شیری کند گه آهویی
هین خمش که ار دیده کف نکند
نکند سیب و نار آلویی
کامنت ها