مولانا:بحر ما را کنار بایستی وین سفر را قرار بایستی
❈۱❈
بحر ما را کنار بایستی
وین سفر را قرار بایستی
شیر بیشه میان زنجیرست
شیر در مرغزار بایستی
❈۲❈
ماهیان میطپند اندر ریگ
راه در جویبار بایستی
بلبل مست سخت مخمورست
گلشن و سبزه زار بایستی
❈۳❈
دیدهها از غبار خسته شدست
دیده اعتبار بایستی
همه گل خوارهاند این طفلان
مشفقی دایه وار بایستی
❈۴❈
ره به آب حیات مینبرند
خضر را آبخوار بایستی
دل پشیمان شدست ز آنچ گذشت
دل امسال پار بایستی
❈۵❈
اندر این شهر قحط خورشیدست
سایه شهریار بایستی
شهر سرگین پرست پر گشتهست
مشک نافه تتار بایستی
❈۶❈
مشک از پشک کس نمیداند
مشک را انتشار بایستی
دولت کودکانه میجویند
دولت بیعثار بایستی
❈۷❈
مرگ تا در پیست روز شبست
شب ما را نهار بایستی
چون بمیری بمیرد این هنرت
زین هنرهات عار بایستی
❈۸❈
چنگ در ما زدست این کمپیر
چنگ او تار تار بایستی
طالب کار و بار بسیارند
طالب کردگار بایستی
❈۹❈
دم معدود اندکی ماندست
نفسی بیشمار بایستی
نفس ایزدی ز سوی یمن
بر خلایق نثار بایستی
❈۱۰❈
مرگ دیگی برای ما پختهست
آن خورش را گوار بایستی
یاد مردن چو دافع مرگست
هر دمی یادگار بایستی
❈۱۱❈
هر دمی صد جنازه میگذرد
دیدهها سوگوار بایستی
ملکها ماند و مالکان مردند
ملکتی پایدار بایستی
❈۱۲❈
عقل بسته شد و هوا مختار
عقل را اختیار بایستی
هوشها چون مگس در آن دوغست
هوش را هوشیار بایستی
❈۱۳❈
زین چنین دوغ زشت گندیده
این مگس را حذار بایستی
معده پردوغ و گوش پر ز دروغ
همت الفرار بایستی
❈۱۴❈
گوشها بسته است لب بربند
از خرد گوشوار بایستی
از کنایات شمس تبریزی
شرح معنی گذار بایستی
کامنت ها