مولانا:آوخ آوخ چو من وفاداری در تمنای چون تو خون خواری
❈۱❈
آوخ آوخ چو من وفاداری
در تمنای چون تو خون خواری
آوخ آوخ طبیب خون ریزی
بر سر زار زار بیماری
❈۲❈
آن جفاها که کردهای با من
نکند هیچ یار با یاری
گفتمش قصد خون من داری
بی خطا و گناه گفت آری
❈۳❈
عشق جز بیگناه مینکشد
نکشد عشق او گنه کاری
هر زمان گلشنی همیسوزم
تو چه باشی به پیش من خاری
❈۴❈
بشکستم هزار چنگ طرب
تو چه باشی به چنگ من تاری
شهرها از سپاه من ویران
تو چه باشی شکسته دیواری
❈۵❈
گفتمش از کمینه بازی تو
جان نبردهست هیچ عیاری
ای ز هر تار موی طره تو
سرنگون سار بسته طراری
❈۶❈
گر ببازم وگر نه زین شه رخ
ماتم و مات مات من باری
آن که نخرید و آن که او بخرید
شد پشیمان غریب بازاری
❈۷❈
و آن که بخرید گوید آن همه را
کاش من بودمی خریداری
و آن که نخرید دست میخاید
ناامید و فتاده و خواری
❈۸❈
فرع بگرفته اصل افکنده
جان بداده گرفته مرداری
پا بریده به عشق نعلینی
سر بداده به عشق دستاری
❈۹❈
با چنین مشتری کند صرفه
از چنین باده مانده هشیاری
خر علف زار تن گزید و بماند
خر مردار در علف زاری
کامنت ها