مولانا:ای دلزار محنت و بلا داری بر خدا اعتمادها داری
❈۱❈
ای دلزار محنت و بلا داری
بر خدا اعتمادها داری
اینچنین حضرتی و تو نومید؟
مکن ای دل، اگر خدا داری
❈۲❈
رخت اندیشه میکشی هرجا
بنگر آخر، جز او کرا داری؟
لطفهایی که کرد چندین گاه
یاد آور اگر وفاداری
❈۳❈
چشم سر داد و چشم سر ایزد
چشم جای دگر چرا داری؟!
عمر ضایع مکن، که عمر گذشت
زرگری کن، که کیمیا داری
❈۴❈
هر سحر مر ترا ندا آید
سو ما آ، که داغ ما داری
پیش ازین تن تو جان پاک بدی
چند خود را ازان جدا داری؟!
❈۵❈
جان پاکی، میان خاک سیاه
من نگویم، تو خود روا داری؟!
خویشتن را تو از قبا بشناس
که ازین آب و گل قبا داری
❈۶❈
میروی هر شب از قبا بیرون
که جز این دست، دست و پا داری
بس بود، این قدر بدان گفتم
که درین کوچه آشنا داری
کامنت ها