مولانا:ساقیا ساقیا روا داری که رود روز ما به هشیاری
❈۱❈
ساقیا ساقیا روا داری
که رود روز ما به هشیاری
گر بریزی تو نقلها در پیش
عقلها را ز پیش برداری
❈۲❈
عوض باده نکته میگویی
تا بری وقت ما به طراری
درد دل را اگر نمیبینی
بشنو از چنگ ناله و زاری
❈۳❈
ناله نای و چنگ حال دلست
حال دل را تو بین که دلداری
دست بر حرف بیدلی چه نهی
حرف را در میان چه میآری
❈۴❈
طوق گردن تویی و حلقه گوش
گردن و گوش را چه میخاری
گفته را دانههای دام مساز
که ز گفتست این گرفتاری
❈۵❈
گه کلیدست گفت و گه قفلست
گاه از او روشنیم و گه تاری
گفت بادست گر در او بوییست
هدیه تو بود که گلزاری
❈۶❈
گفت جامست گر بر او نوریست
از رخ تو بود که انواری
مشک بربند کوزهها پر شد
مشک هم میدرد ز بسیاری
کامنت ها