مولانا:در غم یار یار بایستی یا غمم را کنار بایستی
❈۱❈
در غم یار یار بایستی
یا غمم را کنار بایستی
به یکی غم چو جان نخواهم داد
یک چه باشد هزار بایستی
❈۲❈
دشمن شادکام بسیارند
دوستی غمگسار بایستی
در فراقند زین سفر یاران
این سفر را قرار بایستی
❈۳❈
تا بدانستیی ز دشمن و دوست
زندگانی دوبار بایستی
شیر بیشه میان زنجیرست
شیر در مرغزار بایستی
❈۴❈
ماهیان میطپند اندر ریگ
چشمه یا جویبار بایستی
بلبل مست سخت مخمورست
گلشن و سبزه زار بایستی
❈۵❈
دیده را عبرت نیست زین پرده
دیده اعتبار بایستی
همه گل خوارهاند این طفلان
مشفقی دایه وار بایستی
❈۶❈
ره بر آب حیات مینبرند
خضری آبخوار بایستی
دل پشیمان شدهست
دل امسال پار بایستی
❈۷❈
اندر این شهر قحط خورشیدست
سایه شهریار بایستی
شهر سرگین پرست پر گشتهست
مشک نافه تتار بایستی
❈۸❈
مشک از پشک کس نمیداند
مشک را انتشار بایستی
دولت کودکانه میجویند
دولتی بیعثار بایستی
❈۹❈
چون بمیری بمیرد این هنرت
زین هنرهات عار بایستی
طالب کار و بار بسیارند
طالب کردگار بایستی
❈۱۰❈
مرگ تا در پیاست روز شبست
شب ما را نهار بایستی
دم معدود اندکی ماندست
نفسی بیشمار بایستی
❈۱۱❈
نفس ایزدی ز سوی یمن
بر خلایق نثار بایستی
ملکها ماند و مالکان مردند
ملکت پایدار بایستی
❈۱۲❈
عقل بسته شد و هوا مختار
عقل را اختیار بایستی
هوشها چون مگس در آن دوغست
هوشها هوشیار بایستی
❈۱۳❈
زین چنین دوغ زشت گندیده
پوز دل را حذار بایستی
معده پردوغ و گوش پر ز دروغ
همت الفرار بایستی
❈۱۴❈
گوشها بسته است لب بربند
از خرد گوشوار بایستی
کامنت ها