مولانا:اخلائی! اخلائی! صفونی عند مولایی و قولوا ان ادوایی قد استولت لافنایی
❈۱❈
اخلائی! اخلائی! صفونی عند مولایی
و قولوا ان ادوایی قد استولت لافنایی
اخلایی اخلایی، مرا جانیست سودایی
چو طوفان بر سرم بارد، غم و سودا ز بالایی
❈۲❈
و قولوا: « ایها المولی، الا یا نظرةالدنیا
فجدلی نظرة احیا، اذا ما شت ابقایی
اخلایی اخلایی،بشویید از دل من دست
کزین اندیشه دادم دل به دست موج دریایی
❈۳❈
یقول العشق لی یا هو فصیحا فاتحا فاه
فمالم تأت لقیاه متی تفرح بلقایی؟!
اخلایی اخلایی، خبر آن کارفرما را
که سخت از کار رفتم من، مرا کاری بفرمایی
❈۴❈
فجد بالروح یا ساقی، و رو منه اشواقی
ولا تبق لنا باقی، سوی تصویر مولایی
اخلایی اخلایی، امانت دست من گیرید
که مستم، ره نمیدانم، بدان معشوق زیبایی
❈۵❈
فجد بالراح لی شکرا، ولا تبق لنا فکرا
فها ان لم تکن صرفا، فما زجه ببلوایی
اخلایی اخلایی، به کوی او سپاریدم
بران خاکم بخسبانید کن سرمهست و بینایی
❈۶❈
الا یا ساقی الواهب، ادر من خمرة الراهب
فلا ندری منالذاهب، ولا ندری منالجایی
اخلایی اخلایی خبر جان را که میدانم
که تو بر راه اندیشه حریفان را همی پایی
❈۷❈
مغانی الروح! غنوالی، وبالاوتار طنوالی
و بالالحان حنوالی غنا کم صفو مغنایی
اخلایی اخلایی، که هر روزی یکی شوری
به کوی لولیان افتد، ازان لولی سرنایی
❈۸❈
و تبریزا صفوالیها، و شمسالدین تالیها
فهو مولی موالیها، و مولا کل علیایی
اخلایی اخلایی، زبان پارسی میگو
که نبود شرط در حلقه، شکر خوردن به تنهایی
کامنت ها