مولانا:کالی تیشی آینوسؤای افندی چلبی نیمشب بر بام مایی، تا کرا میطلبی
❈۱❈
کالی تیشی آینوسؤای افندی چلبی
نیمشب بر بام مایی، تا کرا میطلبی
گه سیهپوش و عصایی، که منم کالویروس
گه عمامه و نیزه در کف که غریبم عربی
❈۲❈
چون عرب گردی، بگویی «فاعلاتن فلاعات
ابصرالدنیا جمیعا فی قمیصی تختبی
علت اولی نمودی خویش را با فلسفی
چه زیان دارد ترا؟! تو یاربی و یاربی
❈۳❈
گر چنینی، گر چنانی، جان مایی جان جان
هر زبان خواهی بفرما، خسروا، شیرین لبی
ارتمی اغاپسودی کایکا پراترا
نور حقی یا تو حقی، یا فرشته یا نبی
❈۴❈
با نه اینی و نه آنی، صورت عشقی و بس
با کدامین لشکری و در کدامین موکبی؟
چون غم دل میخورم، یا رحم بر دل میبرم
کای دل مسکین، چرا اندر چنین تاب و تبی؟!
❈۵❈
دل همی گوید « برو من از کجا، تو از کجا!
من دلم تو قالبی رو، رو، همی کن قالبی
پوستها را رنگها و مغزها را ذوقها
پوستها با مغزها خود کی کند هم مذهبی؟! »
❈۶❈
کالی میراسس نزیتن بوستن کالاستن
شب شما را روز گشت و نیست شبها را شبی
من خمش کردم، فسونم، بیزبان تعلیم ده
ای ز تو لرزان و ترسان مشرقی و مغربی
❈۷❈
شمس تبریزی، برآ چون آفتاب از شرق جان
تا گشایند از میان زنار کفر و معجبی
کامنت ها