گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:دیدم سحر آن شاه را بر شاهراه هل اتی در خواب غفلت بی‌خبر زو بوالعلی و بوالعلا

❈۱❈
دیدم سحر آن شاه را بر شاهراه هل اتی در خواب غفلت بی‌خبر زو بوالعلی و بوالعلا
زان می که در سر داشتم من ساغری برداشتم در پیش او می‌داشتم گفتم که ای شاه الصلا
❈۲❈
گفتا چیست این ای فلان گفتم که خون عاشقان جوشیده و صافی چو جان بر آتش عشق و ولا
گفتا چو تو نوشیده‌ای در دیگ جان جوشیده‌ای از جان و دل نوشش کنم ای باغ اسرار خدا
❈۳❈
آن دلبر سرمست من بستد قدح از دست من اندرکشیدش همچو جان کان بود جان را جان فزا
از جان گذشته صد درج هم در طرب هم در فرج می‌کرد اشارت آسمان کای چشم بد دور از شما

فایل صوتی دیوان شمس غزل شمارهٔ ۳۲

تصاویر

کامنت ها

امین کیخا
2013-04-08T02:09:11
به روشنی صحنه در تافتن یک الهام می باشد
همایون
2020-08-25T20:54:58
غزل خون عاشقانخون در عرفان و راز ورزی یک معنا است و راز ها بر معنی ها استوارنددر این غزل معنی خون که از خون عاشق دریافت میشود و با تعبیر زیبای خون صافی شده بر آتش عشق که خاصیت جان افزایی دارد آمده که در سر عاشق نیز جریان دارد یعنی فکر عاشق نیز از جنس مستی این خون است و نیروی آفریدگاری و پروردگاری نیز با همین باده استمعنی دل نزد همه هست و همه سخنوران عارف از دل زیاد گفته اند، جلال دین معنی خون را نیز که در دل و در انسان و در آفریدگاری جریان دارد به میان می آورد
همایون
2020-08-21T11:35:21
غزل از جنس شطح و طامات است، لبریخته و آکنده از معانی ژرف چون سحر، جان، جان افزا، شاه، شاهراه، بیخبری، مستی، خون، عاشق و آسماننهایت انسان، جان جان و خون صاف و شراب کهنه همان روز که میخواست پای به هستی بگذارد با شاه خود هم پیاله میشود، و ساقی نیز خود انسان استگویی حافظ عزیز این معنی را از اینجا گرفته است که میگویدساکنان حرم ستر و عفاف ملکوتبا من راه نشین باده مستانه زدند
همایون
2017-09-30T02:31:29
در قرآن سوره ای‌ هست به نام انسان یا دهر که می‌گوید مدتی‌ گذشت تا انسان بینا و شنوا شودو راه را بشناسد و قبل از آن‌ چیزی نبود اینجا شاعر خود را در آن‌ زمان و مکان میبیند و جامی‌ به شاه یا پروردگاری میدهدکه هنوز هیچ کس از او خبری ندارد که بنوشد و کار خود را سامان دهد یعنی عشق دیرین‌ترین و اولین پدیده ایست که همیشه در کار بوده است دانایی کلی که هر که با آن‌ ارتباط پیدا کند از زمان و مکان آزاد میشود و با آشنایی با ظرائف آن میتواند کار‌های ظریف بکند
اسد
2022-05-26T02:06:28.2689524
 در بیت سوم فعل "چیست" باید به صورت "چی است" خوانده شود تا وزن شعر رعایت گردد.