مولانا:یا ساقی الحی اسمع سؤالی انشد فادی، واخبر بحال
❈۱❈
یا ساقی الحی اسمع سؤالی
انشد فادی، واخبر بحال
قالو تسلی، حاشا و کلا
عشق تجلی من ذیالجلال
❈۲❈
العشق فنی، والشوق دنی
والخمر منی، والسکر حالی
عشق وجیهی، بحر یلیه
والحوت فیه روحالرجال
❈۳❈
انتم شفایی، انتم دوایی
انتم رجایی، انتم کمالی
الفخ کامن، والعشق آمن
والرب ضامن، کی لاتبالی
❈۴❈
عشق موبد، فتلی تعمد
و انا معود، بأسالنزال
گفتم که: « ما را هنگامه بنما »
گفت: « اینک اما تو در جوالی
❈۵❈
بدران جوال و سر را برون کن
تا خود ببینی کندر وصالی
اندر ره جان پا را مرنجان
زیرا همایی با پر و بالی »
❈۶❈
گفتم که: « عاشق بیند مرافق »
گفتا که: « لالا ان کان سالی »
گفتم که: « بکشی تو بیگنه را »
گفتا: « کذا هوالوصل غالی »
❈۷❈
گفتم « چه نوشم زان شهد؟ » گفتا
« مومت نباشد هان، تا نمالی »
انعم صباحا، واطلب رباحا
وابسط جناحا فالقصر عالی
❈۸❈
مینال چون نا، خوش همنشینا!
حقست بینا، هر چون که نالی
انا وجدنا درا، فقدنا
لما ولجنا، موجاللیالی
❈۹❈
می گرد شبها، گرد طلبها
تا پیشت آید نیکو سگالی
می گرد شب در، مانند اختر
اناللیالی بحراللالی
❈۱۰❈
دارم رسولی، اما ملولی
یارب خلص، عن ذیالملال
عندی شراب لوذقت منه
بس شیرگیری، گرچه شغالی
❈۱۱❈
درکش چو افیون، واره تو اکنون
گه در جوابی، گه در سوالی
من سخت مستم، به خود خوشستم
یا من تلمنی، لم تدر حالی
❈۱۲❈
جانا فرود آ، از بام بالا
وانعم بوصل، فالبیت خالی
گفتم که: « بشنو، رمزی ز بنده »
گفتا که: « اسکت یا ذاالمقال »
❈۱۳❈
گفتم: « خموشی صعبست » گفتا:
یا ذاالمقال، صرذاالمعالی
کس نیست محرم، کوتاه کن دم
والله اعلم، والله تالی
کامنت ها