مولانا:هذا سیدی، هذا سندی هذا سکنی، هذا مددی
❈۱❈
هذا سیدی، هذا سندی
هذا سکنی، هذا مددی
هذا کنفی، هذا عمدی
هذا ازلی، هذا ابدی
❈۲❈
یا من وجهه، ضعف القمر
یا من قده صعفالشجر
یا من زارنی، وقتالسحر
یا من عشقه نور نظری
❈۳❈
گر تو بدوی، ور تو بپری
زین دلبر جان، خود جان نبری
ور جان ببری از دست غمش
از مرده خری، والله بتری
❈۴❈
ایلا کلیمو ایلا شاهمو
خراذی دیذیس ذوزمس آنیمو
پوذپسه بنی، پوپونی لالی
میذن چاکوس کالی تو یالی
❈۵❈
از لیلی خود مجنون شدهام
وز صد مجنون افزون شدهام
وز خون جگر پرخون شدهام
باری بنگر تا چون شدهام
❈۶❈
گر زانک مرا زین جان بکشی
من غرقه شوم، در عین خوشی
دریا شود این دو چشم سرم
گر گوش مرا زان سو بکشی
❈۷❈
یا منبسطا فی تربیتی
یا مبتشرا فی تهنیتی
ان کنت تری ان تقتلنی
یا قاتلنا انت دیتی
❈۸❈
گر خویش تو بر مستی بزنی
هستی تو بر هستی بزنی
در حلقه درآ بهر دل ما
شکلی بکنی دستی بزنی
❈۹❈
صدگونه خوشی دیدم ز کسی
گفتم که: « لبت »، گفتا: « نچشی »
بر گورم اگر آیی بنگر
پرعشق بود چشمم ز کشی
❈۱۰❈
آن باغ بود بیصورت بر
وآن گنج بود بیصورت زر
شب عیش بود بینقل و سمر
لاتسألنی زان چیز دگر
کامنت ها