گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:زان شاه که او را هوس طبل و علم نیست دیوانه شدم بر سر دیوانه قلم نیست

❈۱❈
زان شاه که او را هوس طبل و علم نیست دیوانه شدم بر سر دیوانه قلم نیست
از دور ببینی تو مرا شخص رونده آن شخص خیالست ولی غیر عدم نیست
❈۲❈
پیش آ و عدم شو که عدم معدن جانست اما نه چنین جان که به جز غصه و غم نیست
من بی‌من و تو بی‌تو درآییم در این جو زیرا که در این خشک به جز ظلم و ستم نیست
❈۳❈
این جوی کند غرقه ولیکن نکشد مرد کو آب حیاتست و به جز لطف و کرم نیست

فایل صوتی دیوان شمس غزل شمارهٔ ۳۳۱

تصاویر

کامنت ها

عبدالعزیز میرخزیمه
2020-12-14T20:25:08
من بی من و تو بی تو ، در آییم در این جوزیرا که در این خشک ، بجز ظلم و ستم نیستاین جوی کند غرقه ، ولیکن نکشد مردکو آب حیاتست ، بجز لطف و کرم نیستیعنی من بی من بشوم ، تو بی تو بشوی ، ما در آییم در این جو .جو یعنی آب روان ، کدام آب روان ؟ همان آب روانی که خودش میگوید :در وجود آدمی جان و روانمی رسد از غیب چون آب روانمثنوی _ دفتر نخست ، بیت 2221همان آبی که همان زندگی که الان در شما دمیده میشود ، و از شما میخواهد عبور کند ، و شما با من ذهنی جلوی آن را گرفته اید ، و به این دلیل مریض جسمی و روانی شده اید . و برای اینکه در این خشک _ در این من ذهنی که الان داریم زندگی میکنیم _ غیر از ظلم و ستم نیست. و وقتی که من بی من میشوم و تو بی تو می شوی عشق شروع میشود و عشق در کمال شدتش بروز می کند . پس وقتی من بی من و تو هم بی من بشوی ، می بینید که این در واقع به نوعی عشق ورزی خدا با خداست ، زندگی با زندگی ست .بقول مولانا در جای دیگر :راستی کن ای تو صدر راستانای تو صدر و من درت را آستانآستان و صدر در معنی کجاست ؟ما و من کو؟ آن طرف که یار ماستاین من و ما بهر آن بر ساختی تا تو با خود نرد خدمت باختیو حافظ میفرماید :کی بندد طرف وصل از حسن شاهی ؟که با خود عشق ورزد جاودانهبده کشتی می تا خوش برآییم از این دریای ناپیدا کرانه میگوید : این جوی کند غرقه ولیکن نکشد مرد ؛ پس این جوی غرقه میکند و مرد را یا انسان را نمی کشد .کو آب حیاتست ،که این آب زندگی ست ، غیر از آب زندگی چیز دیگری نیست.کو آب حیاتست ، بجز لطف و کرم نیست پس آن چیزی که الان دمیده میشود به ما _ این عنصر خدایی _ بجز لطف و کرم چیز دیگری نیست ، ما باید در آن غرقه بشویم اقتباس از جلسه 58 گنج حضور استاد شهبازی
محمد رضا مسیبی
2017-07-19T03:10:35
طبق آموزه های بسیاری از راهنمایان معنوی از جمله کریشنا مورتی،اشو،جعفر مصفا. و پرویز شهبازی انسان میباید من ذهنی را از بین ببرد.این غزل بسیار زیبا همین معنا را بیان میکند.عدم شو.یعنی بعنوان ذهن و جسم حضور نداشته باش.تو ذهن نیستی و جسم هم نیستی.تو اگاهی پشت فکرهایت هستی.پس عدم شو.راه عدم شدن آگاهی از این موضوع است و راه دیگر مراقبه و مدیتیشن.
شاهرخ najafishahrokh۹۲@gmail.com
2018-12-07T14:52:36
من ذهنی یک توهم است.وجود ندارد که بخواهیم یا بتوانیم ، از بین ببریمش!یک جهل است.عوارضش گریبان آدمی را گر فته، و راه مواجهه با جهل ، تاباندن نور آگاهی است.