گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:دگربار این دلم آتش گرفتست رها کن تا بگیرد خوش گرفتست

❈۱❈
دگربار این دلم آتش گرفتست رها کن تا بگیرد خوش گرفتست
بسوز ای دل در این برق و مزن دم که عقلم ابر سوداوش گرفتست
❈۲❈
دگربار این دلم خوابی بدیدست که خون دل همه مفرش گرفتست
چو سایه کل فنا گردم ازیرا جهان خورشید لشکرکش گرفتست
❈۳❈
دلم هر شب به دزدی و خیانت ز لعل بار سلطان وش گرفتست
کجا پنهان شود دزدی دزدی که مال خصم زیر کش گرفتست
❈۴❈
بسی جان که همی‌پرد ز قالب ولی پایش حریف کش گرفتست
ز ذوق زخم تیرش این دل من به دندان گوشه ترکش گرفتست

فایل صوتی دیوان شمس غزل شمارهٔ ۳۴۰

تصاویر

کامنت ها

همایون
2018-01-13T23:28:58
آتش گرفتن دل‌ همان عاشق شدن دل‌ است عشق درصدی نیست تمام و کامل است آتش همه چیز را نابود می‌‌کند و به آتش تبدیل می‌‌کندنه‌ می‌‌شود و نه باید جلوی آنرا گرفت زیرا سرنوشت دل‌ همین است و سرنوشت عقل هم در نهایت همین است که در این قمار وارد شود و ابر این سودا تمامی آن را فرا بگیرد و برق این ابر آتش دل‌ را شعله ور می‌‌کنددل‌ خواب می‌‌بیند چون دیدن دل‌ مثل خواب دیدن است که با دیدن چشم که فقط بخش کوچک و ظاهر را می‌‌بیند تفاوت بزرگ دارد خون دل‌ همان آرزو مندی و عشق و خواستن دل‌ است که گسترده شده است چون مفرشعاشق است که چیزی بدست آورده است و بقیه دستشان در زندگی‌ خالی‌ است پس پنهان هستند و به چشم نمی آیند ولی عاشق که چیزی با ارزش با خود دارد نمی تواند پنهان شود هر چند دوست دارد چون سایه در برابر سپهسالار خورشید محو و فنا شود ولی دلبر با سپردن دارایی خود به او نمی‌‌گذارد و هر جا برود با تیر معشوق که تیر بسیار گران بها است روبرو است و خود هم همین را می‌‌خواهد