مولانا:دگربار این دلم آتش گرفتست رها کن تا بگیرد خوش گرفتست
❈۱❈
دگربار این دلم آتش گرفتست
رها کن تا بگیرد خوش گرفتست
بسوز ای دل در این برق و مزن دم
که عقلم ابر سوداوش گرفتست
❈۲❈
دگربار این دلم خوابی بدیدست
که خون دل همه مفرش گرفتست
چو سایه کل فنا گردم ازیرا
جهان خورشید لشکرکش گرفتست
❈۳❈
دلم هر شب به دزدی و خیانت
ز لعل بار سلطان وش گرفتست
کجا پنهان شود دزدی دزدی
که مال خصم زیر کش گرفتست
❈۴❈
بسی جان که همیپرد ز قالب
ولی پایش حریف کش گرفتست
ز ذوق زخم تیرش این دل من
به دندان گوشه ترکش گرفتست
کامنت ها