مولانا:قرار زندگانی آن نگارست کز او آن بیقراری برقرارست
❈۱❈
قرار زندگانی آن نگارست
کز او آن بیقراری برقرارست
مرا سودای تو دامن گرفتهست
که این سودا نه آن سودای پارست
❈۲❈
منم سوزان در آتشهای نو نو
مرا با یارکان اکنون چه کارست
همینالد درون از بیقراری
بدان ماند که آن جان نگارست
❈۳❈
چو از یاری تو را جان خسته گردد
نمیداند که اندر جانش خارست
تو در جویی و خارت میخراشد
نمیدانی که خاری در سرا رست
❈۴❈
گریزان شو از آن خار و به گل رو
که شمس الدین تبریزی بهارست
کامنت ها