مولانا:میدان که زمانه نقش سوداست بیرون ز زمانه صورت ماست
❈۱❈
میدان که زمانه نقش سوداست
بیرون ز زمانه صورت ماست
زیرا قفسیست این زمانه
بیرون همه کوه قاف و عنقاست
❈۲❈
جوییست جهان و ما برونیم
بر جوی فتاده سایه ماست
این جا سر نکتهایست مشکل
این جا نبود ولیکن این جاست
❈۳❈
جز در رخ جان مخند ای دل
بی او همه خنده گریه افزاست
آن دل نبود که باشد او تنگ
زان روی که دل فراخ پهناست
❈۴❈
دل غم نخورد غذاش غم نیست
طوطیست دل و عجب شکرخاست
مانند درخت سر قدم ساز
زیرا که ره تو زیر و بالاست
❈۵❈
شاخ ار چه نظر به بیخ دارد
کان قوت مغز او هم از پاست
کامنت ها