مولانا:من سر نخورم که سر گرانست پاچه نخورم که استخوانست
❈۱❈
من سر نخورم که سر گرانست
پاچه نخورم که استخوانست
بریان نخورم که هم زیانست
من نور خورم که قوت جانست
❈۲❈
من سر نخوهم که باکلاهند
من زر نخوهم که بازخواهند
من خر نخوهم که بند کاهند
من کبک خورم که صید شاهند
❈۳❈
بالا نپرم نه لک لکم من
کس را نگزم که نی سگم من
لنگی نکنم نه بدتکم من
که عاشق روی ایبکم من
❈۴❈
ترشی نکنم نه سرکهام من
پرنم نشوم نه برکهام من
سرکش نشوم نه عکهام من
قانع بزیم که مکهام من
❈۵❈
دستار مرا گرو نهادی
یک کوزه مثلثم ندادی
انصاف بده عوان نژادی
ما را کم نیست هیچ شادی
❈۶❈
سالار دهی و خواجه ده
آن باده که گفتهای به من ده
ور دفع دهی تو و برون جه
در کس زنان خویشتن نه
❈۷❈
من عشق خورم که خوشگوارست
ذوق دهنست و نشو جانست
خوردم ز ثرید و پاچه یک چند
از پاچه سر مرا زیانست
❈۸❈
زین پس سر پاچه نیست ما را
ما را و کسی که اهل خوانست
کامنت ها