گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:خاک آن کس شو که آب زندگانش روشنست نیم نانی دررسد تا نیم جانی در تنست

❈۱❈
خاک آن کس شو که آب زندگانش روشنست نیم نانی دررسد تا نیم جانی در تنست
گفتمش آخر پی یک وصل چندین هجر چیست گفت آری من قصابم گردران با گردنست
❈۲❈
دی تماشا رفته بودم جانب صحرای دل آن نگنجد در نظر چه جای پیدا کردنست
چشم مست یار گویان هر زمان با چشم من در دو عالم می‌نگنجد آنچ در چشم منست
❈۳❈
رو فزون شو از دو عالم تا بریزم بر سرت آنچ دل را جان جان و دیدگان را دیدنست
ذره ذره عاشقانه پهلوی معشوق خویش می‌زند پهلو که وقت عقد و کابین کردنست
❈۴❈
اندر آن پیوند کردن آب و آتش یک شده‌ست غنچه آن جا سنبلست و سرو آن جا سوسنست
زیر پاشان گنج‌ها و سوی بالا باغ‌ها بشنو از بالا نه وقت زیر و بالا گفتنست
❈۵❈
من اگر پیدا نگویم بی‌صفت پیداست آن ذوق آن اندر سرست و طوق آن در گردنست
شمس تبریزی تو خورشیدی چه گویم مدح تو صد زبان دارم چو تیغ اما به وصفت الکنست

فایل صوتی دیوان شمس غزل شمارهٔ ۳۸۷

تصاویر

کامنت ها

همایون
2019-01-24T04:39:40
جلال دین با غزل‌های اینگونه در حقیقت فرهنگ سازی می‌‌کند و فرهنگ خود را که دنباله فرهنگ پهلوانی و عیاری و آیین مهر و نور و روشنایی است گسترش می‌‌دهدانسان باید گرایش به بزرگی داشته باشد و راه بزرگی را بپیماید تا جایی‌ که از جهان خاکی فراتر برود و از عالم معنی‌ نیز بیرون رود که این همان یافتن معنی‌‌های نو است و تازه شدن، و در معنی‌‌ها توقف نکند بلکه هر روز معنی‌‌ها را نو کنداین همان کار روشنایی است که هر روز می‌‌تابد و پهنه خود را گسترش می‌‌دهد، نور نمی ایستد بلکه هر روز بخشی از تاریکی را به قلمرو خود می‌‌افزاید، شمس و رابطه دوستی‌ با او نیز اینگونه است، این فرهنگ به ما می‌‌گوید که دوستی‌ با پیر مغان و شمس مثل دوستی‌ با خورشید است که هر روز تو را نو و تازه می‌‌کند زیرا هستی‌ گنجی بی‌ پایان است و کار ما پیوند با این گنج و تماشای این صحرای بیمانند دل است، هر بار متفاوت و دیگر گون ولی از یک چشمه و یک باغ و یک خورشید