گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:نقش بند جان که جان‌ها جانب او مایلست عاقلان را بر زبان و عاشقان را در دلست

❈۱❈
نقش بند جان که جان‌ها جانب او مایلست عاقلان را بر زبان و عاشقان را در دلست
آنک باشد بر زبان‌ها لا احب الافلین باقیات الصالحات است آنک در دل حاصلست
❈۲❈
دل مثال آسمان آمد زبان همچون زمین از زمین تا آسمان‌ها منزل بس مشکلست
دل مثال ابر آمد سینه‌ها چون بام‌ها وین زبان چون ناودان باران از این جا نازلست
❈۳❈
آب از دل پاک آمد تا به بام سینه‌ها سینه چون آلوده باشد این سخن‌ها باطلست
این خود آن کس را بود کز ابر او باران چکد بام کو از ابر گیرد ناودانش قایلست
❈۴❈
آنک برد از ناودان دیگران او سارقست آنک دزدد آب بام دیگران او ناقلست
هر که روید نرگس گل ز آب چشمش عاشقست هر که نرگس‌ها بچیند دسته بند عاملست
❈۵❈
گر چه کف‌های ترازو شد برابر وقت وزن چون زبانه ش راست نبود آن ترازو مایلست
هر کی پوشیده‌ست بر وی حال و رنگ جان او هر جوابی که بگوید او به معنی سائلست
❈۶❈
گر طبیبی حاذقی رنجور را تلخی دهد گر چه ظالم می‌نماید نیست ظالم عادلست
پا شناسد کفش خویش ار چه که تاریکی بود دل ز راه ذوق داند کاین کدامین منزلست
❈۷❈
در دل و کشتی نوح افکن در این طوفان تو خویش دل مترسان ای برادر گر چه منزل‌هایلست
هر که را خواهی شناسی همنشینش را نگر زانک مقبل در دو عالم همنشین مقبل‌ست
❈۸❈
هر چه بر تو ناخوش آید آن منه بر دیگران زانک این خو و طبیعت جملگان را شاملست
پنبه‌ها در گوش کن تا نشنوی هر نکته‌ای زانک روح ساده تو زنگ‌ها را قابلست
❈۹❈
هر که روحش از هوای هفتمین بگذشت رست می خور از انفاس روح او که روحش بسملست
این هوا اندر کمین باشد چو بیند بی‌رفیق مرد را تنها بگوید هین که مردک غافل‌ست
❈۱۰❈
وصل خواهی با کسان بنشین که ایشان واصلند وصل از آن کس خواه باری کو به معنی واصل‌ست
گرد مستان گرد اگر می کم رسد بویی رسد خود مذاق می چه داند آنک مرد عاقلست
❈۱۱❈
نکته‌ها را یاد می‌گیری جواب هر سوال تا به وقت امتحان گویند مرد فاضلست
گر بنتوانی ز نقص خود شدن سوی کمال شمس تبریزی کنون اندر کمالت کاملست

فایل صوتی دیوان شمس غزل شمارهٔ ۴۰۲

تصاویر

کامنت ها

میثم آیتی
2012-11-20T09:47:13
بیت یکی مونده به آخر رو این چنین اصلاح کنید:نکته‌ها را یاد می‌گیری جواب هر سوالتا به وقت امتحان گویند مرد فاضلست
فرجاد
2018-01-19T13:05:12
با میثم موافقم. به جا "سال" باید "سووال" باشد.
آرش ثروتیان
2021-08-01T13:45:19.113245
نکته‌ها را یاد می‌گیری جواب هر سال تا به وقت امتحان گویند مرد فاضلست لطفا در مصرع اول هر سال به هر سوال تبدیل شود:نکته‌ها را یاد می‌گیری جواب هر سوال
turba
2021-12-31T10:51:25.3992112
درین غزل (دربند عاملست) یعنی چی ؟ 
آینهٔ صفا
2022-09-21T16:51:29.1606182
هر که روید نرگس گل ز آب چشمش عاشق‌استهر که نرگس‌ها بچیند دسته بند عامل‌است نرگسِ گل در اینجا به معنی معانی و ذوق و شوری است که عارفِ عاشق از صحابه‌ی الهی بر بامِ قلب‌اش فرو ریخته و نقشِ دنیویِ (فیزیکی) آن سخنان و مطالب و نکاتی است که در وصف این حال ادا میکند. اگر مولوی را به عنوان «عاشق» در نظر بگیریم، این غزل خود یک نرگسِ گل است که از آبِ چشمِ مولوی (غم و فغان در فراق شمس) روییده (سراییده شده) است. در مقابلِ «عاشق» - به مصداق چند بیت قبل -  مولوی فردی را قرار می‌دهد با عنوان «عاقل» که ویژگیِ متمایزکننده‌ی آن اتکااش به عقل و منطق و زبان و کتاب و قال و قیل برای دستیابی به معانی و ذوق و شور عرفانی است. «عاقل» حتی اگر غمِ فراق را درک کرده باشد، از فغان و ناله‌‌ و حصول به آن عاجز است. «عاقل» بامِ دل را بر صحابه‌ی عشق نگشوده و در نتیجه آبی از دیده‌اش روان نمی‌گردد و نرگسی نمی‌رویاند، بلکه او تبدیل به «دسته‌بند» می‌شود. یعنی آنکه نرگس‌های دیگران را چیده، کنار هم جمع کرده و دسته گلی می‌سازد تا دانش و آگاهی و درک خود از عرفان را بر دیگران عرضه کند. «عامل» نیز در اینجا به معنی قدیمی‌ترِ خود یعنی حاذق و چیره‌دست است. پس مولوی فرق بین «عاشق» و «عاقل» را در این بیت به این شکل نقش می‌کند که عاشق با اشکهای خود نرگسِ گل می‌رویاند ولی عاقل، نرگس گل‌های دیگران را با مهارت به دسته گلی تبدیل میکند. اگر مولوی را عاشق و این غزل را یک نرگسِ گل در نظر گیریم، عاقل آن است که این غزل را از بر کرده و با مهارت و به آوازی خوش در جمعی بسراید، به این هدف که وجهه‌ی عارفانه‌ای از خود بروز داده و نام و مقامی به دست آورد.