مولانا:دوش آمد بر من آنک شب افروز منست آمدن باری اگر در دو جهان آمدنست
❈۱❈
دوش آمد بر من آنک شب افروز منست
آمدن باری اگر در دو جهان آمدنست
آنک سرسبزی خاکست و گهربخش فلک
چاشنی بخش وطنهاست اگر بیوطنست
❈۲❈
در کف عقل نهد شمع که بستان و بیا
تا در من که شفاخانه هر ممتحن است
شمع را تو گرو این لگن تن چه کنی
این لگن گر نبود شمع تو را صد لگنست
❈۳❈
تا در این آب و گلی کار کلوخ اندازیست
گفت و گو جمله کلوخست و یقین دل شکنست
گوهر آینه جان همه در ساده دلیست
میل تو بهر تصدر همه در فضل و فن است
❈۴❈
زین گذر کن صفت یار شکربخش بگو
که ز عشوه شکرش ذره به ذره دهن است
خیره گشته است صفتها همه کان چه صفت است
کان صفتها چو بتان و صفت او شمن است
❈۵❈
چشم نرگس نشناسد ز غمش کاندر باغ
پیش او یاسمن است آن گل تر یا سمنست
روش عشق روش بخش بود بیپا را
خوش روانش کند ار خود زمن صد زمنست
❈۶❈
در جهان فتنه بسی بود و بسی خواهد بود
فتنهها جمله بر آن فتنه ما مفتتنست
همه دلها چو کبوتر گرو آن برجند
زانک جانی است که او زنده کن هر بدنست
❈۷❈
بس کن آخر چه بر این گفت زبان چفسیدی
عشق را چند بیانها است که فوق سخنست
کامنت ها