گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:امروز شهر ما را صد رونق‌ست و جانست زیرا که شاه خوبان امروز در میانست

❈۱❈
امروز شهر ما را صد رونق‌ست و جانست زیرا که شاه خوبان امروز در میانست
حیران چرا نباشد خندان چرا نباشد شهری که در میانش آن صارم زمانست
❈۲❈
آن آفتاب خوبی چون بر زمین بتابد آن دم زمین خاکی بهتر ز آسمانست
بر چرخ سبزپوشان پر می‌زنند یعنی سلطان و خسرو ما آن‌ست و صد چنانست
❈۳❈
ای جان جان جانان از ما سلام برخوان رحم آر بر ضعیفان عشق تو بی‌امانست
چون سبز و خوش نباشد عالم چو تو بهاری چون ایمنی نباشد چون شیر پاسبانست
❈۴❈
چون کوفت او در دل ناآمده به منزل دانست جان ز بویش کان یار مهربانست
آن کو کشید دستت او آفریده‌ستت وان کو قرین جان شد او صاحب قرانست
❈۵❈
او ماه بی‌خسوف‌ست خورشید بی‌کسوفست او خمر بی‌خمارست او سود بی‌زیانست
آن شهریار اعظم بزمی نهاد خرم شمع و شراب و شاهد امروز رایگانست
❈۶❈
چون مست گشت مردم شد گوهرش برهنه پهلو شکست کان را زان کس که پهلوانست
دلاله چون صبا شد از خار گل جدا شد باران نبات‌ها را در باغ امتحانست
❈۷❈
بی عز و نازنینی کی کرد ناز و بینی هر کس که کرد والله خام‌ست و قلتبانست
خامش که تا بگوید بی‌حرف و بی‌زبان او خود چیست این زبان‌ها گر آن زبان زبانست

فایل صوتی دیوان شمس غزل شمارهٔ ۴۴۰

تصاویر

کامنت ها

هنگامه حیدری
2015-02-05T12:30:28
در بیت هشتم م یفرماید:آن کو کشید دستت او آفریده استتوانکو قرین جان شد او صاحب قران استقران از اصطلاحات نجومی است .قران . [ ق ِ ] (ع مص ) مقارنه . یار کردن دو چیز را با هم .(منتهی الارب ). || در نزد منجمان از انواع نظر است ، و آن را مقارنه نیز گویند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). رجوع به نظر و مقارنه شود: قران دو ستاره ؛ مقارنه ٔ آن دو. || (اِمص ) حالت به هم آمدن دو ستاره در برجی . (صراح ). اجتماع دو ستاره است غیر از خورشید و ماه در جزء واحد از اجزاء بروج . (ازالنقود العربیه ص 182). در احکام نجوم چون این کلمه را مطلق گویند مراد اجتماع زحل و مشتری باشد، و چون مقصود اقتران دو کوکب دیگر باشد قید نام کنند. پیوستن دو ستاره به برجی ، و آنکه گویند فلان صاحب قران است یعنی آنکه هنگام ولادت او زحل و مشتری را قران بوده باشد. (کشاف اصطلاحات الفنون از کشف اللغات ). در اصطلاح نجومی ، بودن دو یا چند کوکب است در یک نقطه ٔ آسمان یا در یک جزء از منطقةالبروج ، و آن بر سه قسم است : قوی ، ضعیف ، متوسط. و رجوع به قران بزرگ و قران کوچک وقران میانه در التفهیم ص 208 و 209 شودصاحب قران: صاحب قران . [ ح ِ ب ِ / ح ِ ق ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) آن مولود که وقت افتادن نطفه ٔ وی در رحم مادر، یا بوقت ولادت او قران عظمی باشد و برج قران در طالع بود. و بعضی گویند که در سال ولادت او زحل و مشتری راقران عظمی باشد و این نوع قران عظمی بعد از سالهای فراوان واقع شود، و این چنین مولود را پادشاهی دیر ماند، و از اسکندری منقول است آنکه وقت ولادت او زهره ومشتری را قران باشد. (غیاث اللغات ). آنکه ولادت او زحل و مشتری را قران بوده باشد. (کشاف اصطلاحات الفنون ). و این لفظ پیش از عهد تیموریان معنی وصفی داشته وبجای اسم خاص استعمال نمیشده . ناصرالدین شاه قاجار را از سال سی ام سلطنت صاحب قران خوانده اند
هنگامه حیدری
2015-02-05T12:35:07
یادآور می شود قران مقصود قران زحل (نحس اکبر) و مشتری (سعد اکبر) است و اسکندری طبق آنچه در بالا آمده به اشتباه زهره و مشتری قید کرده است.
مهران
2016-06-04T18:30:00
دوستان عزیز شعر ی از مولانا ....در بسیاری از گروه ها دست به دست میشود که البته بسیار وصف حال ومناسب به نظر میرسد ولی سه بیت قبل از پایانی آن تقریبا نا مفهوم و بی ارتباط با بقیه ی ابیات بوده و غیر از مجموعه ی کلیات شمس تبریزی در کتب بقیه ی اساتید موجود نمیباشد...از آنجاییکه حذف آن حکایت از تساهل و شاید بی سلیقه گی می نمود بر آن شدم آنرا به نوعی دوباره سرایی نمایم....ابیات مزبور بدینگونه بودچون مست گشت مردم شد گوهرش برهنهپهلو شکست کان را زان کس که پهلوانستدلاله چون صبا شد از خار گل جدا شدباران نبات‌ها را در باغ امتحانستبی عز و نازنینی کی کرد ناز و بینیهر کس که کرد والله خام‌ست و قلتبانستکه بدینسان تغییر یافت،:چون مست گشته مردم ،شد گوهرش نمایانآن گوهری که گردش چشم جهان روان استچون موسم صبا شد ، از خار گل جدا شدانوار او چو باران ، باریده بر جهان استوان رحمت جهان را هر شاهد ی توان دیدوان کس که منکر آمد، نادان مردمان است مهران.....
عادل بن لفافه
2013-10-09T10:10:12
دست فشان پا کشـان بیمار این حال و جـانره روم کو به کو گرچه نیــــــاد او عیــــــــــــاندل کشد ما رویم سوی نگار مهــــــــــــــــربانجان چو دل نالد و مست و هویدا به جـــــــانعاقیت ما رویم زین خراب آباد جــــــــــــــــــانکه داند بعد ازین شعـر مهـــــــــــر و مهربـــــــانخوش ترابی ست گر به خوانی با دل جـــــانوان حدیث نوبه ی باد بهـــــــــــــــارنمی روم می روی وآنکه ره ش برش بود این چه حال و آن چه رفتن بی بهر چه بودبهر ما مهر ما دولت پاینده بودوین شود آن شود عاقبتم خاک بود