مولانا:این طرفه آتشی که دمی برقرار نیست گر نزد یار باشد وگر نزد یار نیست
❈۱❈
این طرفه آتشی که دمی برقرار نیست
گر نزد یار باشد وگر نزد یار نیست
صورت چه پای دارد کو را ثبات نیست
معنی چه دست گیرد چون آشکار نیست
❈۲❈
عالم شکارگاه و خلایق همه شکار
غیر نشانهای ز امیر شکار نیست
هر سوی کار و بار که ما میر و مهتریم
وان سو که بارگاه امیرست بار نیست
❈۳❈
ای روح دست برکن و بنمای رنگ خوش
کاینها همه به جز کف و نقش و نگار نیست
هر جا غبار خیزد آن جای لشکرست
کآتش همیشه بیتف و دود و بخار نیست
❈۴❈
تو مرد را ز گرد ندانی چه مردیست
در گرد مرد جوی که با گرد کار نیست
ای نیکبخت اگر تو نجویی بجویدت
جویندهای که رحمت وی را شمار نیست
❈۵❈
سیلت چو دررباید دانی که در رهش
هست اختیار خلق ولیک اختیار نیست
در فقر عهد کردم تا حرف کم کنم
اما گلی که دید که پهلویش خار نیست
❈۶❈
ما خار این گلیم برادر گواه باش
این جنس خار بودن فخرست عار نیست
کامنت ها