گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:جانا جمال روح بسی خوب و بافرست لیکن جمال و حسن تو خود چیز دیگرست

❈۱❈
جانا جمال روح بسی خوب و بافرست لیکن جمال و حسن تو خود چیز دیگرست
ای آنک سال‌ها صفت روح می‌کنی بنمای یک صفت که به ذاتش برابرست
❈۲❈
در دیده می‌فزاید نور از خیال او با این همه به پیش وصالش مکدرست
ماندم دهان باز ز تعظیم آن جمال هر لحظه بر زبان و دل الله اکبرست
❈۳❈
دل یافت دیده‌ای که مقیم هوای توست آوه که آن هوا چه دل و دیده پرورست
از حور و ماه و روح و پری هیچ دم مزن کان‌ها به او نماند او چیز دیگرست
❈۴❈
چاکرنوازیست که کردست عشق تو ور نی کجا دلی که بدان عشق درخورست
هر دل که او نخفت شبی در هوای تو چون روز روشنست و هوا زو منورست
❈۵❈
هر کس که بی‌مراد شد او چون مرید توست بی صورت مراد مرادش میسرست
هر دوزخی که سوخت و در این عشق اوفتاد در کوثر اوفتاد که عشق تو کوثرست
❈۶❈
پایم نمی‌رسد به زمین از امید وصل هر چند از فراق توم دست بر سرست
غمگین مشو دلا تو از این ظلم دشمنان اندیشه کن در این که دلارام داورست
❈۷❈
از روی زعفران من ار شاد شد عدو نی روی زعفران من از ورد احمرست
چون برترست خوبی معشوقم از صفت دردم چه فربه‌ست و مدیحم چه لاغرست
❈۸❈
آری چو قاعده‌ست که رنجور زار را هر چند رنج بیش بود ناله کمترست
همچون قمر بتافت ز تبریز شمس دین نی خود قمر چه باشد کان روی اقمرست

فایل صوتی دیوان شمس غزل شمارهٔ ۴۴۹

تصاویر

کامنت ها

مصطفی همت آبادی
2020-11-17T08:40:01
دو نوع صفت برای خداوند قائل شده اند؛ صفت ذات و صفت فعل.تعداد صفت های ذات و همینطور صفت های فعل زیاد هستند.اما ذات خداوند واحد است، و هیچ پیرایه و اضافه ای نمی پذیرد. اللهُ احد. و اللهُ الصمد؛ صمد یعنی چنان پر و بی نقص است که نیاز به تبصره و تکمله ای ندارد.ذات الهی درخششی دارد (اللهُ نور السموات و الارض) که از همه صفات منسوب به او والاتر و عظیم تر ست.*صفت ذات*صفتی که وابسته ذات خدا ست و نیازی به یک عنصر خارجی ندارد «صفت ذات» نامیده می شود. مثل:سمیع و بصیر و عالم. چه انسانی در کار باشد یا نباشد این صفت ها در ذات الهی متجلی اند. صفات ذات در واقع خود ذات هستند و برای درک بهتر با کلمات بیان می شوند.*صفت فعل*صفتی که جهت آن متوجه انسان است صفت فعل نام دارد.مثل خرسندی، رضا، خشم, رضایت، و محبت که ازطرف ذات باری نسبت به بنده اعلام یا ابراز می شود.*روح*دو معنی دارد؛ یکی همان معنی مشهور که «نفس» هم گفته می شود و در قرآن با لغت نفس آمده است.معنی دوم «روح الامین» یا «روح القدس» یا «جبرئیل» است.غزل در شرح اشتیاق به وصال معشوق آسمانی سروده شده است:*جانا جمال روح بسی خوب و با فر ست**لیکن جمال و حسن تو خود چیز دیگرست*(خطاب به خداوند می گویدکه روح با فر است، «فر» به معنی شوکت و شکوه.اما خود تو یعنی خدا چیز دیگری هستی.)*ای آنک سال‌ها صفت روح می‌کنی**بنمای یک صفت که به ذاتش برابر ست*(خطابش یه کسانی است که وصف روح را می کنند،احتمالاً مسیحیان. می گوید هیجیک از آن صفاتقابل قیاس و برابری با ذات اقدس الهی نیست.)*در دیده می‌فزاید نور از خیال او**با این همه به پیش وصالش مکدر ست*خیالِ باری تعالی، نور افزا ست اما نور وصال او چنان مشعشع است کهنور خیال دربرابرش تیره و تار می نماید.*ماندم دهان باز ز تعظیم آن جمال**هر لحظه بر زبان و دل الله اکبر ست**چون برتر ست خوبی معشوقم از صفت**دردم چه فربه ا‌ست و مدیحم چه لاغر ست*(خوبی خدا در ذات او ست و نه در صفات ذات و صفات فعل)این غزل بلحاظ لفظ و ترکیب (فرم) از بهترین غزلیات دیوان شمس نیست.
خسرو
2021-03-09T06:43:28
ماندم دهان باز ز تعظیم آن جمالهر لحظه بر زبان و دل الله اکبرستاز تعجب دهانم باز مونده!؟ بخاطر آن نیکو منظری که هرچه داره از آفریدگارمان این حقیقت زنده است ، اما دم بدم و از دل و جان «الله اکبر» را می خواند و سر اطاعت برای او فرود می آورد
خسرو
2021-03-09T06:53:31
مصطفی همت آبادیهر نوع کفری آمرزیده می شود اما هرگز کفر به روح القدس بخشیده نمی شود ، روح القدس همان آفریدگار و خدای مؤثر و فعال و حقیقتی زنده است ، اما تو ، او را جبرئیل می نامی؟ این همان کفر اعظم است
خسرو
2021-03-09T08:04:18
جناب ادمین محترم با سلامسه بیت زیر اصلاح شده و اگر آنها را جایگزین کنید موجب خشنودی مولوی خواهید شد چون هدف از آفرینش ما را مشخص می کند همچنانکه مولوی روح و زنده است جانا جمال روی تو بسی خوب و بافرست لیکن جمال و حسن روح خود چیز دیگرستای شخص زنده ، جسم خاکی تو گرچه زیبا و با شکوه است اما قابل مقایسه با زیبایی وکارآیی روح نیست .ای آنک سال‌ها صفت ذات می‌کنی بنمای یک صفت که با فعلش برابرستای کسانیکه مدتهاست برای خداوند صفت ذات درست کردید هیچکدام از این صفت ها هرگز با فعل خداوند که همان روح است قابل مقایسه نیست.از حور و جن و پری هیچ دم مزن کان‌ها به او نماند او چیز دیگرستدراین بیت هم روح را اضافه کرده اند که درست نیست و چنانچه دلایل دیگری را بخواهد تقدیم می کنم
همایون
2018-01-30T03:00:38
در هر کدام از غزل‌هایی‌ که در وصف شمس است اگر دقت شود مطالب مهم و قابل توجّهی یافت می‌‌شود که ماهیت عرفان و فرهنگ جلال دین را آشکار می‌‌سازد اینجا صحبت از معشوقی است که در جهان مادی پیدا شده است و در صورت انسان و به همین دلیل از روح وجهان روحانی و آنچه از دنیای خیال می‌‌آید برتر و ارجح است زیرا صفت و ذات با هم یکی‌ شده است و دل‌ اکنون نه تنها از راه معنی‌ بلکه از راه دیده نیز می‌‌تواند در جهان حضور یابد امری که در عرفان کلاسیک مقدور نیست و جواب ارنی همواره لنترانی است هر چند که جمال دوستان می‌‌کوشیدند زیبا رویان را نشانه‌ای از جمال حق به حساب آورند و ملامت دیگران را نیز در این راه می‌‌خریدند، ولی باز آنرا وصال به حساب نمی‌‌آوردند، حال آنکه جلال دین از شادی و بزرگی امیدی که در وصل نصیب او شده است پایش به زمین نمی رسد و در آسمان سیر می‌‌کند. این اتفاق فرخنده کافی‌ است که یکبار روی دهد تا حال همه انسان‌ها دیگرگون شود و به شود و فرهنگ نویی پیدا گردد، خصوص آنکه راوی آن‌ جلال دین است که اگر کس دیگری می‌‌بود که این توانایی را نمی‌‌داشت شمس نیز بیش از افسانه‌ای زنده و جاوید نمی‌‌بود، ولی اینک در کنار عرفان سنتی، فرهنگ جلالی‌ را هم داریم که برای همه کارامد و دلچسب است که هر کس که بی‌مراد شد او چون مرید توست - بی صورت مراد مرادش میسرستو عرفانی پیدا شده است که انسان خود را محور آن‌ می‌‌داند و از کوشش سالیان دراز از پدیدهٔ‌ای بنام روح و خیال یار آسوده می‌‌گردد که این خود آغاز راه انسان است که با شادی و ذوق و رخس و امید راه بی‌ پایان خود را می‌‌پیماید، سلوک از انسان به انسان و در کنار انسان‌های دیگر