گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:دی بنواخت یار من بنده غم رسیده را داد ز خویش چاشنی جان ستم چشیده را

❈۱❈
دی بنواخت یار من بنده غم رسیده را داد ز خویش چاشنی جان ستم چشیده را
هوش فزود هوش را حلقه نمود گوش را جوش نمود نوش را نور فزود دیده را
❈۲❈
گفت که ای نزار من خسته و ترسگار من من نفروشم از کرم بنده خودخریده را
بین که چه داد می‌کند بین چه گشاد می‌کند یوسف یاد می‌کند عاشق کف بریده را
❈۳❈
داشت مرا چو جان خود رفت ز من گمان بد بر کتفم نهاد او خلعت نورسیده را
عاجز و بی‌کسم مبین اشک چو اطلسم مبین در تن من کشیده بین اطلس زرکشیده را
❈۴❈
هر که بود در این طلب بس عجبست و بوالعجب صد طربست در طرب جان ز خود رهیده را
چاشنی جنون او خوشتر یا فسون او چونک نهفته لب گزد خسته غم گزیده را
❈۵❈
وعده دهد به یار خود گل دهد از کنار خود پر کند از خمار خود دیده خون چکیده را
کحل نظر در او نهد دست کرم بر او زند سینه بسوزد از حسد این فلک خمیده را
❈۶❈
جام می الست خود خویش دهد به سمت خود طبل زند به دست خود باز دل پریده را
بهر خدای را خمش خوی سکوت را مکش چون که عصیده می‌رسد کوته کن قصیده را
❈۷❈
مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن در مگشا و کم نما گلشن نورسیده را

فایل صوتی دیوان شمس غزل شمارهٔ ۴۶

تصاویر

کامنت ها

مرتضی ( باران)
2015-04-26T08:26:42
در بیت یازدهم مصراع اول جام می الست خود خویش دهد به " "سمت" " خود ...احتمالا واژه ی صحیح " " مست " " می باشد
امین کیخا
2013-05-12T23:23:52
سکوت به دری فغوارگی هم می شود و ساکت فغواره است زیرا مانند فغ ویا بت سخن نمی گوید از ابو شکور فغفور بودم و فغ پیشم. فغ رفت من بماندم فغواره
برگ بی برگی
2019-08-25T17:26:38
وعده دهد به یار خود ، گل دهد از کنار خود پر کند از خمار خود ، دیده خون چکیده را در این بیت زیبا و پر بار مولانا میفرمایند حضرت معشوق به یار برگزیده خود وعده دیدار داده و او را مورد لطف قرار میدهد .گل دهد از کنار خود اشاره به معنویت لطیف و آب حیاتی ست که از جانب او به انسان جویای اصل خود ارزانی میگردد و در مصرع دوم چگونگی حال انسان شایسته ابن همه لطف را توصیف میکند و میفرماید حضرت معشوق چشمان عاشقی را که از آن خون چکیده است مملو از مستی خود خواهد کرد و این خون چکیدن کنایه از رها شدن انسان عاشق به اصل خود از تمامی تعلقات دنیوی و هواهای نفسانی میباشد و سرانجام باید دست از هم ذات پنداشتن خود با چیزهای این جهانی شست تا آنگاه مورد لطف و نوازش حضرتش واقع شد ، و حضرت حافظ میفرمایند :دل بسی خون به کف آورد ولی دیده بریخت الله الله که تلف کرد وکه اندوخته بود موفق و پایدار باشید
نادر..
2017-07-24T19:11:20
نهفته لب گزد...
نادر..
2017-07-24T18:43:01
جوش نمود نوش را...