گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:یوسف کنعانیم روی چو ماهم گواست هیچ کس از آفتاب خط و گواهان نخواست

❈۱❈
یوسف کنعانیم روی چو ماهم گواست هیچ کس از آفتاب خط و گواهان نخواست
سرو بلندم تو را راست نشانی دهم راستتر از سروقد نیست نشانی راست
❈۲❈
هست گواه قمر چستی و خوبی و فر شعشعه اختران خط و گواه سماست
ای گل و گلزارها کیست گواه شما بوی که در مغزهاست رنگ که در چشم‌هاست
❈۳❈
عقل اگر قاضیست کو خط و منشور او دیدن پایان کار صبر و وقار و وفاست
عشق اگر محرم است چیست نشان حرم آنک به جز روی دوست در نظر او فناست
❈۴❈
عالم دون روسپیست چیست نشانی آن آنک حریفیش پیش و آن دگرش در قفاست
چونک به راهش کند آن به برش درکشد بوسه او نه از وفاست خلعت او نه از عطاست
❈۵❈
چیست نشانی آنک هست جهانی دگر نو شدن حال‌ها رفتن این کهنه‌هاست
روز نو و شام نو باغ نو و دام نو هر نفس اندیشه نو نوخوشی و نوغناست
❈۶❈
نو ز کجا می‌رسد کهنه کجا می‌رود گر نه ورای نظر عالم بی‌منتهاست
عالم چون آب جوست بسته نماید ولیک می‌رود و می‌رسد نو نو این از کجاست
❈۷❈
خامش و دیگر مگو آنک سخن بایدش اصل سخن گو بجو اصل سخن شاه ماست
شاه شهی بخش جان مفخر تبریزیان آنک در اسرار عشق همنفس مصطفاست

فایل صوتی دیوان شمس غزل شمارهٔ ۴۶۲

تصاویر

کامنت ها

;اکرم افضلی
2015-09-26T11:34:34
مولانا می گوید هر چیز در این جهان خود از ماهیت خود خبر می دهد گواه زیبایی یوسف روی چون ماه اوست. آفتاب آمد دلیل آفتاب گواه بلندی سرو قد رعنا و قامت رسای اوست.نشان خوبی و شکوه ماه را در خود ماه بجویید .پرتو ستارگان نشان نورانی بودن آنها را می دهد اگر می گویند که عقل قاضیست نشان آن دیدن پایان کار است که با صبر و وقار و و وفا حاصل شده است .نشان محرم بودن عشق هم در این است که جز چهره دوست هیچ نمی بیند و در اینجا مولانا به نتیجه دلخواه خود می رسد که این عالم پست هم مانند فاحشه ها می ماند زیرا حریفی در پیش و حریفی دیگر در پس دارد یکی را که راهی کرد سراغ دیگری می رود اگر بوسه ای بدهد از روی وفا نیست و اگر خلعتی ببخشد از روی بخشش نیست وباز نتیجه می گیرد نشان اینکه جهان دیگری هست این است کهنه ها می روند و نو جای آنها را می گیرد روز نو میشود و شام نو باغ نو می شود و دام نو هر لحظه اندیشه نو می شود و خوشی های نو و دارایی نو او می پرسد اگر ورای دید ما جهان بی منتهایی نبود این نو از کجا می رسید و آن کهنه به کجا می رفت می گوید این جهان به آب جوی می ماند بنظر می آید که این آب همان آب است ولی در هر لحظه در حال نو شدن است ومی پرسد این نو شدن ها از کجاست. اینجا مولانا ساکت می شود و ما را به سکوت و تفکر دعوت می کند
میلاد رومی
2016-09-26T01:07:36
یوسف کنعانیم روی چو ماهم گواستهیچ کس از آفتاب خط و گواهان(گواهی) نخواستای گل و گلزارها کیست گواه شمابوی که در مغزهاست رنگ که در چشم‌هاستتَعْرِفُ فِی وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعِیمِاز چهره ‏هایشان طراوت نعمت [بهشت] را درمی‏ یابیالمطففین (24)
میر آقا سجادی
2016-01-07T13:58:27
من تفسیر اکرم فاضلی را می پسندم خلاصه وعالی مقصودمولانار مرقوم فرموده اند .احسن به ایشان ذوق سلیمی داشته اند.
عادل
2018-01-14T10:59:43
سلام. جناب مولانا در این شعر، و به‌خصوص در بیت «نو ز کجا می‌رسد؟ کهنه کجا می‌رود؟/ گر نه ورای نظر عالم بی‌منتهاست» به مسئله علت فاعلی و علت غایی اشاره می‌کنند. یعنی تمام موجودات، ابتدا از خداوند نشأت گرفته، و در نهایت نیز به‌سوی خداوند برمی‌گردند.
همایون
2017-11-18T23:26:02
فرهنگ جلال دین فرهنگ نوروزی ایرانی‌ است این فرهنگ است که با خرافات و دین سالاری می‌‌ستیزدهر چند هر از گاه دین به حمایت حاکمان خود خوانده و برای تقویت پایگاه خود بساط پس مانده خود را بر سرزمین ما می‌‌گستراندهمین دین فروشان اند که همواره با عرفای پیش گامی‌ چون جلال دین می‌‌ستیخته ولی هرگز نتوانسته اند جشن نوروز ما را که بن مایه فرهنگ ماست بر چینندنو گرائی و اینکه اندیشه خود در رویارویی با هستی‌ هر لحظه نو می‌‌شود دست آورد عظیم انسان است که در غرب تازه با آمدن دکارت‌ها و کانت‌ها و هگل و مارکس‌ها از قرن هفده آغاز میشودنو کردن اندیشه کار اسانی‌ نیست جلال دین آنرا فنا و طلوع و مشرق انسان می‌‌داند و هدف عرفان نیز همین فنای انسان است که بی‌ پایان است و هر روز روز نو و اندیشه نو را با خود می‌‌آوردجلال دین عقیده بزرگ تری را مطرح میکند و آن اینست که عالم و جهان هم ثابت نیست و همیشه تغییر می‌‌کند چون با نگاه و اندیشه ما بستگی درد تو مبین جهان ز بیرون که جهان درون دیده استچوو دو دیده را ببستی ز جهان جهان نماندشاید این باور را حتی بزرگ‌ترین فیزیکدانان ما هم پی‌ نبرده باشند بلکه فکر می‌‌کنند جهان ثابت است و کار ما شناسایی آن‌ است و در بدر به دنبال کوانتم‌ها و اتم‌ها و ستاره‌ها و سیاه چاله‌ها و رویداد‌های فضایی و یافتن شکل جهان اند و اندیشه را شاخه شاخه کرده اند و هرگز نتوانسته اند به اندیشه‌ای واحد و یکپارچه دست یابند هر چند که که مرز‌های دانش را بسیار گسترش داده اند که این خود از دست آورد‌های اندیشه است که ذاتا راه نویی را می‌‌رودجلال دین انسان را بر تر از اندیشه می‌‌داند و آن جهان ساز بودن اوستز اندیشه بگذر چون قضا پیشانه شو پیشانه شوو این گونه نگرش انسان است که او را زیبا و یوسف میکند و سیاوش
مصطفی
2018-11-16T07:09:58
همه تلاش و کوشش و در نهایت امر به خاموشی مولانا در این غزل بسیار عالی که در تفسیر آن کتابها می توان نوشت به یک جمله پر مغز اشاره دارد: " هر پدیده ای در جهان هستی نشانه ای دارد که بر هستی و موجود بودن آن گواهی میدهد". مولانا هستی پدیده ها راجهانشمول میداند و طبیعت و ماوراء طبیعت را چنان عجین در یکدیگر می بیند که گوئی دو روی یک سکه اند و نشان از یک چیز دارند. کافی است چشم سر با چشم دل باز گردد تا آدمی را به مبدا وجود که نمودی در ظاهر و ریشه ای در باطن دارد رهنمون شود
پوریا
2018-09-08T19:48:48
چیست نشانی آنک هست جهانی دگرنو شدن حال‌ها رفتن این کهنه‌هاست ، منظور مولانا متغیر بودن و ناپایندگی، پس از ما میخواد که به چیزی نچسبیم چه خوب چه بد چون تغییر می کنه و ما میکنیم و اون حس وابستگی به اون چیزی که چسبیدم، هر زمان نو شود دنیا و ما و .... بخاطر همینه که مولانا همیشه خوشحاله چون میدونه نباید خودش بخاطر این دنیا که و آدم هاش ناراحت کنه
حنّان
2021-10-18T06:02:10.7948989
ای برادر تو همه اندیشه ای، ما بقی خود استخوان و ریشه ای
حنّان
2021-10-18T06:44:11.3972205
استدلال مولانا در این غزل چقدر شبیه این سخن دکارت است که میگوید: »من می‌اندیشم پس هستم.« گواه اینکه در درون من «خودی » وجود دارد این است که اندیشه می‌کند. از نظر مولوی گواه وجود گلستان بوی خوش و رنگ آن است.   عالم چون آب جوست بسته نماید و لیک... اگر به جوی آبی بنگریم که بستر کاملا صافی داشته باشد، حرکت آب را به سختی می‌توان دید و گویی ثابت است. اما در حقیقت حرکت دارد و از منشأی می‌آید. و گواه آن این است که دو بار در آن جوی نمیتوان گام نهاد چون این آب آن آب قبلی نیست. از نظر مولانا نو شدن مداوم جهان نیز گواهی بر این است که منشأی دارد و البته این منشأ، همان عالم ورای نظر یا متافیزیک است. در واقع ما هر لحظه در دنیای جدیدی نفس میکشیم و زندگی می‌کنیم و حتی بدن خود ما هم از این نو شدن مداوم مستثنی نیست. در حقیقت این موتور زمان است که همه چیز را با خود به پیش می‌راند و البته خود زمان نیز هر لحظه نو می‌شود چونکه هرگز در یک لحظه ثابت نیستیم. اینکه خود زمان نیز در حال نو شدن است گواهی بر وجود خالقی است که منشأ زمان از اوست. مولانا در غزلی دیگر اینگونه تعبیر می‌کند که دنیا در حرکتی مدام در حال هست شدن و نیست شدن است و این تداوم باعث می‌شود ما آنرا ثابت ببینیم: از سخن صورت بزاد و باز مرد، موج خود را باز اندر بحر برد صورت از بی صورتی آمد برون، باز شد که انا الیه راجعون...  هر نفس نو می‌شود دنیا و ما، بی خبر از نو شدن اندر بقا...  اگر بنده بخواهم مثالی برای این سخن مولانا بزنم که البته در زمان خود او ممکن نبود، »لامپ روشن« است که در مثلا فرکانس ۵۰ هرتز در هر ثانیه ۱۰۰ بار خاموش و روشن می‌شود، اما ما به خاطر تداوم و سرعت این موضوع، لامپ را دائما روشن میبینیم. مثال دیگر مثل زغال گردان در تاریکی است که آنرا شبیه دایره ای روشن میکند.        
Reyhane Km
2022-02-05T15:19:05.652988
آقای لیله کوهی بیت 3 و 7 و 8 رو در خوانششون جا انداختن  ..
موسی عبداللهی
2023-09-19T21:01:42.9637107
🔹شرح ابیات:     🔰این غزل❤️ دارای ابهاماتی برای خواننده است ، ابتدا به نظر میرسد 👳🏻مولانا درباره خودش 🗣️صحبت میکند وبعد متوجه میشویم اینگونه صحبت کردن از مولانا در وصف خودش قابل قبول❌ نیست ،شک میکنیم درباره ✨خداوند یا ☀️شمس است یعنی در مقام 💞معشوق گفته شده و اگر درخصوص خداوندست یک نوع👌 انالحق گفتن است.     ✍️این عاشق💖 از ماهیت عشق خودش صحبت میکنه ومیگه 🌈زیبایی که در چهره منه زیبایی درونی وعشق خدایی است، مثل زیبایی 👱یوسف وقامت سرو تجلی خداوند در من است و درست مثل☀️ خورشید که وقتی میتابه از نور و🔥گرما حسش میکنیم وآنچه حس میکنیم دلیل بروجود خورشید است . آیا 🤔برای خورشید که گرم ودرخشان بدنبال مدرک هستیم ؟     👈دلیل اینکه ماه 🌛نورانی وباشکوه است وستارگان 🌟نورانی هستند همینه که به آنها نگاه 👀میکنیم ونور رادرک میکنیم. مثل وقتی در باغ یا 🌴گلستان باشیم بوی گل که در🧠 مغز درک میکنیم ورنگ آن که 👁️میبینیم برای حضور گل🌻 کافیه دیگر نیازی به 💢شاهد ندارد ما گل رو میبینیم وبوی گل رو هم حس میکنیم پس گل 💯وجود دارد.     ⭕اگر قبول داریم با عقل 🧠میتونیم قضاوت کنیم ؟ بخاطر وقار وصبوری و💘وفاداری است که در سایه عقل از ما تا نتیجه کاردیده میشود وبا این 📌مشخصات عقل به مقام قضاوت نایل شده استاگر 💛عشق الهی را نشان💥 محرم بودن به عالم معنا میداند علتش چیه ؟⁉️ جز اینکه هرچه به غیر از دیدار دوست یا معشوق پیش او🎭 هیچ است دیده نمیشود . ارزش ندارد ؟     ⏩دنیا 🌍مثل انسانی👹 هرزه است چون هرلحظه به یک نفر روی خوش 👻نشون میده واین خشنودی و🌞مهرش از روی وفاداری نیست بلکه از هرزه بودن دنیاست یعنی دنیا 😭بیوفاست ونمیشه بهش💓 دل بست وهرلحظه بکام عده ای میگرده.     ✅چه چیزی به ما 😾ثابت میکنه غیر از این دنیا ، دنیایی دیگری وجود دارد؟ این دگرگونی وچرخش 🌀وحرکت به سمت نوشدن در تمام هستی در حال ما ، در روز🌈 ، در شب🌌 ، در سال ، در فصل🍁 ، درفکر و...وجود دارد.در دنیا هیچ چیز 💯ثابت نیست همه درحال حرکت به سمت تغیر به 💥شکل دیگر یا نو شدن هستند واین لحظه🩸 نسبت به لحظه بعد کهنه میشود.     🔚این نو از کجا🧐 میاد وآن کهنه به کجا میرود ؟ مگر نه اینکه ماورای این دنیا دنیایی دیگر وجود دارد ، عالم مثل جوی🌊 آب میمونه که آب در آن 🌬️حرکت میکند وما که نگاه👁️ میکنیم آب رو در جوی میبینیم ولی نباید غافل شیم آبی که این لحظه جلوی چشم ماست همان آب 💦لحظه قبل نیست در هر لحظه آب در نظر شما نو میشه وآب لحظه قبل از جلوی 👀چشمانتان رد میشه خوب این نو از کجا میاد؟ این نو کهنه 👤کسی است که لحظه ای قبلتر💢 از شما داره به آب نگاه میکنه ونو برای کسی که بعد از شما🥰 نگاه میکنه وهمینطور درتمام 💯هستی این حرکت نو شدن وجود داره تا ما به سرچشمه برسیم .     🖊️ابیات 📚را تا اینجا 🧿بخداوند نسبت داده که هر چه بخواهد همان میشود واگر دقت کنیم هرکار او دلیل وجود📿خداوند است ، چون وجود هر کاری تجلی خداوند بر روی زمین است .     🔑اما اینجا گفته شده خاموش باش واز اسرار الهی نگو واین اسرار فقط باید به طالب آن گفته شود گوینده این ابیات میتونه شمس باشد که در غزل 📖گفته شده اصل سخن شمس ☀️است که کلامش🗣️ در ادامه کلام رسول👳🏻 خداست واشاره به یکی شدن❣️ عاشق💚 ومعشوق در اینجا دارد