مولانا:چو عید و چون عرفه عارفان این عرفات به هر که قدر تو دانست میدهند برات
❈۱❈
چو عید و چون عرفه عارفان این عرفات
به هر که قدر تو دانست میدهند برات
هلال وار ز راه دراز میآیند
برای کارگزاری ز قاضی الحاجات
❈۲❈
به مفلسان که ز بازارشان نصیبی نیست
ز مخزن زر سلطان همیکشند زکات
پی گشادن درهای بسته میآیند
گرفته زیر بغلها کلیدهای نجات
❈۳❈
به دست هر جان زنبیل زفت میآید
شنیده بانگ تعالو لتأخذوا الصدقات
بیا بیا گذری کن ببین زکات ملک
به طور موسی عمران و غلغل میقات
❈۴❈
دریده پهلوی همیان از آن زر بسیار
دریده قوصرههاشان ز بار قند و نبات
ز خرمن دو جهان مور خود چه تاند برد
خمش کن و بنشین دور و میشنو صلوات
کامنت ها