مولانا:اگر تو مست وصالی رخ تو ترش چراست برون شیشه ز حال درون شیشه گواست
❈۱❈
اگر تو مست وصالی رخ تو ترش چراست
برون شیشه ز حال درون شیشه گواست
پدید باشد مستی میان صد هشیار
ز بوی رنگ و ز چشم و فتادن از چپ و راست
❈۲❈
علی الخصوص شرابی که اولیا نوشند
که جوش و نوش و قوامش ز خم لطف خداست
خم شراب میان هزار خم دگر
به کف و تف و به جوش و به غلغله پیداست
❈۳❈
چو جوش دیدی می‌دان که آتش‌ست ز جان
خروش دیدی می‌دانک شعله سوداست
بدانک سرکه فروشی شراب کی دهدت
که جرعه‌اش را صد من شکر به نقد بهاست
❈۴❈
بهای باده من المؤمنین انفسهم
هوای نفس بمان گر هوات بیع و شراست
هوای نفس رها کردی و عوض نرسید
مگو چنین که بر آن مکرم این دروغ خطاست
❈۵❈
کسی که شب به خرابات قاب قوسینست
درون دیده پرنور او خمار لقاست
طهارتی‌ست ز غم باده شراب طهور
در آن دماغ که باده‌ست باد غم ز کجاست
❈۶❈
ابیت عند ربی نام آن خراباتست
نشان یطعم و یسقن هم از پیمبر ماست
فایل صوتی دیوان شمس غزل شمارهٔ ۴۸۹
تصاویر
کامنت ها