مولانا:اندرآ عیش بیتو شادان نیست کیست کو بنده تو از جان نیست
❈۱❈
اندرآ عیش بیتو شادان نیست
کیست کو بنده تو از جان نیست
ای تو در جان چو جان ما در تن
سخت پنهان ولیک پنهان نیست
❈۲❈
دست بر هر کجا نهی جانست
دست بر جان نهادن آسان نیست
جان که صافی شدست در قالب
جز که آیینه دار جانان نیست
❈۳❈
جمع شد آفتاب و مه این دم
وقت افسانه پریشان نیست
مستی افزون شدست و میترسم
کاین سخن را مجال جولان نیست
❈۴❈
دست نه بر دهان من تا من
آن نگویم چو گفت را آن نیست
کامنت ها