مولانا:کار من اینست که کاریم نیست عاشقم از عشق تو عاریم نیست
❈۱❈
کار من اینست که کاریم نیست
عاشقم از عشق تو عاریم نیست
تا که مرا شیر غمت صید کرد
جز که همین شیر شکاریم نیست
❈۲❈
در تک این بحر چه خوش گوهری
که مثل موج قراریم نیست
بر لب بحر تو مقیمم مقیم
مست لبم گر چه کناریم نیست
❈۳❈
وقف کنم اشکم خود بر میت
کز می تو هیچ خماریم نیست
می‌رسدم باده تو ز آسمان
منت هر شیره فشاریم نیست
❈۴❈
باده‌ات از کوه سکونت برد
عیب مکن زان که وقاریم نیست
ملک جهان گیرم چون آفتاب
گر چه سپاهی و سواریم نیست
❈۵❈
می‌کشم از مصر شکر سوی روم
گر چه شتربان و قطاریم نیست
گر چه ندارم به جهان سروری
دردسر بیهده باریم نیست
❈۶❈
بر سر کوی تو مرا خانه گیر
کز سر کوی تو گذاریم نیست
همچو شکر با گلت آمیختم
نیست عجب گر سر خاریم نیست
❈۷❈
قطب جهانی همه را رو به توست
جز که به گرد تو دواریم نیست
خویش من آنست که از عشق زاد
خوشتر از این خویش و تباریم نیست
❈۸❈
چیست فزون از دو جهان شهر عشق
بهتر از این شهر و دیاریم نیست
گر ننگارم سخنی بعد از این
نیست از آن رو که نگاریم نیست
فایل صوتی دیوان شمس غزل شمارهٔ ۵۰۶
تصاویر
کامنت ها