گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:باز به بط گفت که صحرا خوشست گفت شبت خوش که مرا جا خوشست

❈۱❈
باز به بط گفت که صحرا خوشست گفت شبت خوش که مرا جا خوشست
سر بنهم من که مرا سر خوشست راه تو پیما که سرت ناخوشست
❈۲❈
گر چه که تاریک بود مسکنم در نظر یوسف زیبا خوشست
دوست چو در چاه بود چه خوشست دوست چو بالاست به بالا خوشست
❈۳❈
در بن دریا به تک آب تلخ در طلب گوهر رعنا خوشست
بلبل نالنده به گلشن به دشت طوطی گوینده شکرخا خوشست
❈۴❈
تابش تسبیح فرشته‌ست و روح کاین فلک نادره مینا خوشست
چونک خدا روفت دلت را ز حرص رو به دل آور دل یکتا خوشست
❈۵❈
از تو چو انداخت خدا رنج کار رو به تماشا که تماشا خوشست
گفت تماشای جهان عکس ماست هم بر ما باش که با ما خوشست
❈۶❈
عکس در آیینه اگر چه نکوست لیک خود آن صورت احیا خوشست
زردی رو عکس رخ احمرست بگذر از این عکس که حمرا خوشست
❈۷❈
نور خدایی‌ست که ذرات را رقص کنان بی‌سر و بی‌پا خوشست
رقص در این نور خرد کن کز او تحت ثری تا به ثریا خوشست
❈۸❈
ذره شدی بازمرو که مشو صبر و وفا کن که وفاها خوشست
بس کن چون دیده ببین و مگو دیده مجو دیده بینا خوشست
❈۹❈
مفخر تبریز شهم شمس دین با همه فرخنده و تنها خوشست

فایل صوتی دیوان شمس غزل شمارهٔ ۵۱۰

تصاویر

کامنت ها

همایون
2018-10-30T02:49:42
من وطن ندارم، وطن من هر جایی‌ است که در آن انسان و انسانیت در بند نباشد، ارنستو چگواراشهاب دین سهروردی که جان خود را بر پاسداری و گسترش حکمت خسروانی گذاشت در، لغت موران، حکایتی زیبا از لاک پشتان می‌‌آورد که روزی میان آنان در شناسائی پرنده‌ای در دریا گفتگو در می‌‌گیرد تا به پیش قاضی و حاکم می‌‌روند که این پرنده آبی‌ است یا هوائی، حاکم و پیر به آنان می‌‌گوید باید صبر کرد و دید که این پرنده بی‌ آب نمی تواند بماند و یا بی‌ هوا، همان طور که ماهی‌ بی‌ آب زنده نمی ماند پس آبی‌ است، در این میان طوفانی سهمگین در می‌‌گیرد و دریا پر آشوب می‌‌گردد و پرنده به اوج می‌‌نشیند و نا پدید می‌‌گردد، پس از حاکم توضیح آنرا جویا می‌‌شوند و او می‌‌گوید که این موجود نه دریائی است و نه آسمانی بلکه بی‌ جا و مکان است و هر چند که از انبیا و اولیا مثال می‌‌آورد که به هیچ مکان و زمانی تعلق ندارند ،لاک پشتان نمی پذیرند که کسی‌ بتواند به جایی‌ تعلق نداشته باشد، و حاکم را از سمت خود عزل می‌‌کنندانسان در پندار و گفتار و کردار خود هم زمان مند عمل می‌‌کند و هم تابع مکان است هر چند که تغییر می‌‌کند و دگرگونی را نیز تجربه می‌‌کند، ولی در پهنه عشق به زمان و مکان وابستگی ندارد و نویی و تازگی را در جاودانگی و شادی بی‌ پایان تجربه و بیان می‌‌کند