گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:گر جان عاشق دم زند آتش در این عالم زند وین عالم بی‌اصل را چون ذره‌ها برهم زند

❈۱❈
گر جان عاشق دم زند آتش در این عالم زند وین عالم بی‌اصل را چون ذره‌ها برهم زند
عالم همه دریا شود دریا ز هیبت لا شود آدم نماند و آدمی گر خویش با آدم زند
❈۲❈
دودی برآید از فلک نی خلق ماند نی ملک زان دود ناگه آتشی بر گنبد اعظم زند
بشکافد آن دم آسمان نی کون ماند نی مکان شوری درافتد در جهان، وین سور بر ماتم زند
❈۳❈
گه آب را آتش برد گه آب آتش را خورد گه موج دریای عدم بر اشهب و ادهم زند
خورشید افتد در کمی از نور جان آدمی کم پرس از نامحرمان آن جا که محرم کم زند
❈۴❈
مریخ بگذارد نری دفتر بسوزد مشتری مه را نماند، مِهتری، شادّیِ او بر غم زند
افتد عطارد در وحل آتش درافتد در زحل زهره نماند زهره را تا پرده خرم زند
❈۵❈
نی قوس ماند نی قزح نی باده ماند نی قدح نی عیش ماند نی فرح نی زخم بر مرهم زند
نی آب نقاشی کند نی باد فراشی کند نی باغ خوش باشی کند نی ابر نیسان نم زند
❈۶❈
نی درد ماند نی دوا نی خصم ماند نی گوا نی نای ماند نی نوا نی چنگ زیر و بم زند
اسباب در باقی شود ساقی به خود ساقی شود جان ربی الاعلی گود دل ربی الاعلم زند
❈۷❈
برجه که نقاش ازل بار دوم شد در عمل تا نقش‌های بی‌بدل بر کسوه معلم زند
حق آتشی افروخته تا هر چه ناحق سوخته آتش بسوزد قلب را بر قلب آن عالم زند
❈۸❈
خورشید حق دل شرق او شرقی که هر دم برق او بر پوره ادهم جهد بر عیسی مریم زند

فایل صوتی دیوان شمس غزل شمارهٔ ۵۲۷

تصاویر

کامنت ها

امیرحسین
2015-09-12T13:05:24
لطفا معنی بیت دوازده با چگونگی خوانش آن را توضیح دهید. ممنونم
امیرحسین
2015-09-12T13:09:39
در ضمن به عقیده من، سخن جناب قمشه ای صحیح تر است. چرا که ابتدائا می گوید:"گر جان عاشق دم زند"
مرتضی قمشه ای
2014-11-12T08:04:11
ضرورت ندارد که نقاش ازل را در شرح همه ابیات این غزل دخالت مستقیم دهیم. مولانا در ابتدای غزل از جان عاشق صحبت می کند نه از نقاش ازل. بنا بر این فاعل ابیات ابتدایی غزل همان جان عاشق است (یعنی جان انسان عاشق). مولانا در ابتدای غزل قصد دارد که ما را متوجه توانایی های انسان کند نه توانایی های خداوند. خداوند قادر متعال است و این را همه میدانند. مطلبی که یاید یاد آوری شود توانایی های انسان است. مولانا می خواهد بگوید که اگر انسان عاشق شود می تواند آدم و آدمیت را متحول کند. مولانا خود از آن دسته انسانهای عاشق است که توانسته است ادمیت را متحول کند. خلاصه مطلب آنکه شعر مولانا بیشتر انسان محور است تا خدا محور. مولانا که انسانی خاکیست خدا را در خاک جستجو می کند. انسان محل تجلی خداوند در عالم خاک است از آنجهت که خدا روحش را در خاک آدمی دمیده است . یعنی: بیرون ز شما نیست - شمایید - شمایید.
یونس
2015-03-16T09:27:59
حتماً این شعر زیبا را با تصنیف زیبای محمد معتمدی بشنوید
محسن عزیزی
2016-07-05T17:28:53
سلام به نظرم علیرضا قربانی به این شعر شخصیت داده با آوازی که در البوم سودایی خونده
Mohsen
2016-12-08T21:54:11
با استعانت از اساتید محترمجان عاشق " بفرض، ضمیر و خود و ناخودآگاه و یا اشاره به قسمتی از درون، که آن معنویت است، و از سرچشمه نشات می گیرد. [شاید باشد]دم زند " نیز بر وجه صفت و ذات آن امری ست که کلمه عاشق " نمایانگر انجام آن می تواند باشد. [شاید باشد](اساتید لطفا" عرایضم رو اصلاح نمایند) با تشکر
فاضل
2016-01-15T22:04:27
حتما آواز این شعر را با صدای سالار عقیلی گوش دهید.آلبوم یاد باد، قطعه 6
مجتبی
2016-04-13T21:21:52
جناب منصور پویان سخنان شما بسیار محشر و عجیب بود. ریاضی گونه بود!!! لذت بردمحیرت اندر حیرت امد این قصص....خامشی خاصگان اندر اخص.بویژه آنکه فرمودید: ...در چنان جایگاهی، روشنائی در تاریکی و تفاوت در تقارن مضمحل گشته؛ هیچ در هیچ می شود نقطه آغاز و نیز نقطه پایان بر هر معنا و بر هر پرسش و جـُستاری.احساس میکنم که میفهمم یعنی چی ولی بازهم متوجه نمیشم! درست مثل این جمله ی جادویی.و این غزل گرچه ظاهرا با عاشق همراه ست ولی در باطن و مغز کلام کسی جز ذات مطلق نیست...و بویژه آنکه بزیبای و معنایی پرمعنا غزل را به پایانی بی پایان میرساند که:حق آتشی افروخته تا هر چه ناحق سوختهآتش بسوزد قلب را بر قلب آن عالم زندتماما حیرته، واقعا قیامته!!!به نظر من در این یک بیت مولانا هدف از آفرینش، دلیل خیر و شر، انسان، وظیفه ی او و علت رفتنش راپاسخ میگوید.بدرود.
علی
2016-04-24T23:15:14
ایا منظور از دم زدن جان عاشق، ظهور امام عصر نیست؟ در جایی گفته میشه حق آتشی افروخته تا هرچه نا حق سوخته. و در جایی اشاره به حضرت عیسی مسیح شده.
امیدی
2012-08-16T19:18:53
لطفا بفرمایید معنی مصراع دوم بیت دوم چیست.
ناشناس
2010-03-01T10:29:29
به نظر می‌رسد نسخه صحیح مصراع دوم بیت هفتم این باشد:مه را نماند، مِهتری، شادّیِ او بر غم زندمنبع:پیوند به وبگاه بیرونی---پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
Suri
2014-01-02T10:18:24
سلامدر پاسخ به جناب امیدیبنظر من, در مصرع "آدم نماند و آدمی گر خویش با آدم زند" فاعل "زند" همان "نقاش ازل" است که اگر بخواهد, آدم و خصوصیات آدمی محو میشود, آدم "از خود تهی" میشود و "آنچه اندر وهم ناید آن" شود و یا بقول سعدی "رسد آدمی بجائی که بجز خدا نبیند" همان که عرفا به آن وصل, یکی شدن عاشق و معشوق و وحدت میگویند.
منصور پویان
2014-10-17T04:32:16
خلاصه ای در باره این غزل:آنجا که آدمی اَنانیت را وامی نهد و با جان ِجانان یکی شود؛ همانا قدرت آفریدگاری می یابد و در دَم؛ شکاله عالم ِمادّه در نظرگاهش درهم شکسته می شود. این عالم پدیدار که همچو رودی از نقش و اشکال؛ دائماً ذرّه ذرّه هایش در معرض کون و فساد بسر می برند؛ در منظر ِجان ِعاشق؛ دگردیسه گشته؛ بـُن بـُنان ِلایتغییر ِهستی و یکتائی جهان وجود در دَم آشکار همی گردد. در چنان هنگامه ای، همه جلوه های هستی؛ مـُنحل در ذات بلامنازع منبع انرژی شده؛ دریا بمثابه حضور وحدانی؛ جلوه گاهی متبارز می یابد. از آنجا که دریا نیز برساخته ای مادّی و برآمدی مشمول زمان و مکان است؛ لامحاله دریا نیز ز هیبت ملغا شده؛ جائی برای ذاکره آدمی و محلی از اِعراب برای تصور آنچنان دگرباشیدگی ای باقی نمی ماند.آن دود و آتش برخاسته از همپیوندی با یکتائی، شیرازه هستی ِجهان ِمادّه را درهم ریخته؛ آسمان بمثابه کاسه ای تهی؛ شکافته گشته و هر نشان زمانی/مکانی زایل می شود. این دگرگونی همانا گشتآوردی ست در حضور که از آن؛ شوری برخیزد سالار که به منوال سوری بر دلخستگان و ماتم زدگان عرضه شود. در هیبت و مهابت آن دگرباشی، همین بس که گه آب را آتش بـَرد و گه آب همچو آتش از برای توسعه دهان گشاید. در کشاکش چنین نوآمدگی هائی؛ اسباب تشخیص منهدم در امر ِباقی و ساقی فارغ از فاعلیت و معلولیت؛ بخویش بزم-افزا شده؛ انگاره های نوینی تو گوئی؛ دگرباره در پیشگاه عارف جلوه گری بیآغازند.آنجا را درک و مضمون و نیز مقولات و گفتمان را ناکارآمدی ناگزیر باشد. آنجا هر چیز و هر فکر و هر موجودیتی را پایان مقرر گردد. آنجا را منیت و هویت، یا بود و نبودی که نمایانندگی را لازم آید؛ در کار نیست؛ چرا که صورت و مادّه ای برقرار نمی ماند. در چنان منظرگاهی، تمایزی مابین خوب و بد؛ زشت و زیبا یا این و آن باقی نمی ماند. در چنان جایگاهی، روشنائی در تاریکی و تفاوت در تقارن مضمحل گشته؛ هیچ در هیچ می شود نقطه آغاز و نیز نقطه پایان بر هر معنا و بر هر پرسش و جـُستاری.
Erfan
2020-04-26T11:56:25
می فرماید : کم پرس از نامحرمان آن جا که محرم کم زند
محمدامین زواری
2020-05-01T13:49:17
با سلامدر فایل صوتی پیوست٬ مصرع دوم بیت های دوازدهم و سیزدهم غلط خوانده شده‌است. خواننده‌ی محترم بدین صورت اصلاح بفرماید: جان٬ ربی الاعلی گوَد(به ضم گ و فتح واو)٬ دل٬ ربی الاعلم زند. در مصرع دوم بیت سیزدهم نیز معلم (به ضم میم و فتح لام ) صحیح است.
مصطفی
2020-07-03T18:46:42
به نظر میاد خوانش دو مصرع باید اصلاح بشه:1)"جان ربی الاعلی گود دل ربی الاعلم زند""جانْ، رَبیُ الْاَعْلا گُوَدْ (گوید)، دلْ، رَبیُ الْاَعْلم زَنَد"2)"خورشید حق دل شرق او شرقی که هر دم برق او" "خورشیدِ حَقْ، دِلْ شَرقِ او، شرقی که هر دم برق او"
نیکومنش
2020-07-29T07:52:28
به نام مهربانی و عشق نی قوس ماند نی قزح نی باده ماند نی قدحنی عیش ماند نی فرح نی زخم بر مرهم زندنی آب نقاشی کند نی باد فراشی کندنی باغ خوش باشی کند نی ابر نیسان نم زندنی درد ماند نی دوا نی خصم ماند نی گوانی نای ماند نی نوا نی چنگ زیر و بم زنددوباره مولانا اشاره به این موضوع دارد که با تجلی ان عشق اعلی در جان و کالبد ان عاشق الهی دیگر کمان قوس وقزح که در اسطوره ها محل جلوس ابلیس بود از بین رفته و اسباب مستی با ظهور ساقی ازبین رفته و خود ساقی بی واسطه باعث سرور و وجد خواهد شد و صورت های عیش و شادمانی و زخم و مرهم به هم ریخته اسباب دچار دگردیسی خواهند شد به گونه ای که دیگر اب سیالیت خود را از دست داده و نقش پذیر نخواهد شد و باد نیز گستراندگی و فراشی را کنار گذاشته باغ سر سبزی را از دست داده و ابر نیسان نیز از باریدن محروم شده و اسباب درد و درمان و دشمنی و دوستی به هم ریخته و هیچ حنجره ای یارای سر دادن نوایی را نخواهد داشت وهمه اسباب عالم با ظهور سبب ماموره یعنی خلیفه الهی منتظر و موقوف فرمان او شده تا تحت امر او به اسبابیت ادامه داده یا از ادامه باز ایستند (تحت الامر قرار گرفتن تمام اسباب عالم به دست خلیفه الهی در پایانه قبل از رستاخیز )...
نیکومنش
2020-07-28T13:53:07
به نام مهربانی و عشقگه آب را آتش برد گه آب آتش را خوردگه موج دریای عدم بر اشهب و ادهم زندخورشید افتد در کمی از نور جان آدمیکم پرس از نامحرمان آن جا که محرم کم زندمریخ بگذارد نری دفتر بسوزد مشتریمه را نماند، مِهتری، شادّیِ او بر غم زندافتد عطارد در وحل آتش درافتد در زحلزهره نماند زهره را تا پرده خرم زندبا ظهور عشق اعلی در جان و کالبد ان یار چون افتاب ماهیت و فعلیت موجودات و اجزا عالم دگرگون شده طوریکه گاهی اب بر اتش سوار گاه اتش بر اب سوار و غالب گردیده و و هرانچه از بود و نبود و سیاهی و سپیدی است ماهیت نیستی به خود گرفته و چون سابق برقرار نخواهند ماند خورشید از شدت درخشش چهره ان عاشق در کمی افتاده ماه شادی و غرور خود را باخته مریخ خاصیت نرینگی خود را از دست داده و مشتری دفتر قضاوت و داوری خویش را کنار گذاشته و عطارد که به کاردانی و دبیری مشهور است در گل فرو رفته و اتش در نحسی زحل افتاده وزهره نیر یارای نواختن سازی خوش نداشته و کیفیت همه سیارات به هم خواهد خورد ودر این زمان که ان محرم اسرار ؛عاشق ترین انسان زاده شده که لب فرو بسته و حرافی نمی کند مبادا از نامحرمان که چیزی نمی فهمند به دنبال پرسش از حقایق امور باشی ...
نیکومنش
2020-07-29T10:11:22
به نام مهربانی و عشق اسباب در باقی شود ساقی به خود ساقی شودجان ربی الاعلی گود دل ربی الاعلم زندخورشید حق دل شرق او شرقی که هر دم برق اوبر پوره ادهم جهد بر عیسی مریم زندباظهور این عشق اعلی در جان ان یگانه عاشق و منجی عالم امکان تمام اسباب فعلیت خویش را از دست داده و دار اختیار ان وجهه الهی (هوالباقی)قرار خواهند گرفت و ان انسان عاشق واسطه فیض الهی به ابنا بشر شده و از این فیض نیز خود بهره مند خواهد شد در این جلوه عشق الهی جان عاشق که به شهود جمال حق رسیده ندای پاک و منزه است خدای بلند مرتبه سر داده و دل که عرش الهی است ندای خداوند می داند انچه را که شما نمی دانید سر خواهد داد خلاصه حسه اینکه خورشید حقیقت از مشرق دل عاشق جلوه گری کرده و هر ایینه این تلالو بر جان پاکان چون ابراهیم ادهم و حصرت مسیح زده و انها را به حظور دعوت خواهد کرد ... وصدق الله العلی و العظیم
نیکومنش
2020-07-27T12:26:20
به نام مهربانی وعشق عالم همه دریا شود دریا ز هیبت لا شودآدم نماند و آدمی گر خویش با آدم زنددودی برآید از فلک نی خلق ماند نی ملکزان دود ناگه آتشی بر گنبد اعظم زندبشکافد آن دم آسمان نی کون ماند نی مکانشوری درافتد در جهان، وین سور بر ماتم زنددر ادامه تشریح ابیات غزل تقدیم می گردد که با توجه به بیان مفهوم سه بیت در توضیحات بالا واینکه موضوع غزل بر انگیختگی و خروج اخرین نماینده عاشق پیشه ومامور الهی و پس از ان رستاخیز الهی می باشد به ادامه موضوع می پردازیم بیت اول :با توجه به جوشش جان عاشق پیشه که در همه ادیان به عنوان اخرین منجی بیان داشته شده است اشاره ای تلویحی به داستان نوح نیز دارد که چنین گدازشی باعث خواهد شد که همه عالم را اب فرا گرفته و ناگهان از بزرگی و هیبت جان عاشق پیشه ان مرد خدایی زمین تمام اب را بلعیده و ظهور این عشق اعلی خداوندی در وجود ان ادم باعث خواهد شد که هیچ نام نشانی از رسم ادم و ادمی بر روی زمین باقی نماند یعنی کلیه اداب و رسوم پیشین ادمی از بین خواهد رفت .از نشانه های ان این است که در ان زمان هاله دودی در اسمان پدیدار شده و چنان هیبتی خواهد داشت که تمام خلق بر روی زمین پراکنده شده و حتی ملک و فرشتگان نیز مات و مبهوت خواهند ماند و به ناگاه ان دود سفید رنگ تبدیل به اتشی شده و کل اسمان را فرا گرفته و برای همه دیده خواهد شد .در ادامه این نشانه ها اسمان شکافته شده و نظام هستی که شامل عالم و موجودات هستندمتغیر شده و منوال طبیعی خود را نخواهد داشت واین حادثه شور و هیجانی به پا کرده و باعث خواهد شد که عالم که در ان زمان در غم و ماتم گرفتار شده است به هیجان و شگقتی در افتد ...
نیکومنش
2020-07-26T15:22:53
به نام مهربانی و عشق درود بر دوستان با حاشیه های زیبا و خواندنی و سپاس از علی و اقای قمشه ای با نکته بینی زیبایی که داشتند گر جان عاشق دم زند آتش در این عالم زندوین عالم بی‌اصل را چون ذره‌ها برهم زندبرجه که نقاش ازل بار دوم شد در عملتا نقش‌های بی‌بدل بر کسوه معلم زندحق آتشی افروخته تا هر چه ناحق سوختهاتش بسوزد قلب را بر قلب آن عالم زندجهت ورود به فضای مفهومی مورد نظر مولانا اجازه می خوام بیت اول را به همراه دو بیت ماقبل اخر توضیح بدم امید است که مورد قبول اهل فن و نظر قرار گیرد در مطلع غزل مولانا اشاره دارد به جوشش جان انسانی که امانت دار عشق بوده و برگزیده خداوند که در وقت نامعلومی (اخرین دلیل وحجت خداوند برای راهنمایی بندگان خویش و نجات از فتنه های اخر الزمانی )که به اراده و امر الهی اتفاق افتاده و اتش عشق نهفته در جان او مهیب زده وبه حقیقت افروزی پرداخته و تمام مفاهیم و مجازات بی پایه و اصلی را که زندگی بشر را به عاریت گرفته و به فروپاشی کشانده نابود خواهد کرد شاهد مطلع بیت برجه که نقاش ... می باشد که اشاره به این نکته دارد این اتفاق تکرار واقعه روز ازل هست که خداوند به ملایکه فرمود که به ادم سجده کنید ودر این زمان این امر برای دوم بار اتفاق خواهد افتاد و خداوند به واسطه امانتی که در وجود او به امانت نهاده است نقش ها و مسیولیت های بی بدلی در لباس بشریت به او عطا کرده واز علم خویش به او تفویض خواهد کرد که این علم الهی چون اتشی از وجود او شعله ور شده و تمامی اصول و مفاهیم غیر حقیقی و تقلبی را که چون افتی دامن بشر را فرا گرفته سوزانده و نابود خواهد کرد چرا که کل شی هالک الا وجهه... اتش بسوزد قلب را بر قلب ان عالم زند یعنی برای سوزاندن و از بین بردن مفاهیم تقلبی اتش جان عاشق را بر مرکز و قلب عالم بی اصل و اساس خواهد زد
علی
2020-09-01T01:01:33
این شعر از دیوان عطار هست نه از دیوان شمس مولانا. بنده بسیار در این مورد تحقیق کردم و نسخه های خطی هم دارم.
محمد
2017-08-31T11:19:57
سلام مصرع دوم این بیت"خورشید افتد در کمی از نور جان آدمیکم پرس از نامحرمان آن جا که محرم کم زند"اگر کم زدن را ساکت بودن محرم معنا کنیم میتوان چنین معنا کرد که جایی که محرم خاموش است از نامحرمان مپرس.اما چون لفظ دم هم وزن کم است و اگر آنرا جایگزین کم کنیم همچنان دارای معناست برایم سوال پیش آمد که آیا نسخه ای وجود دارد که بجای کم ،دم نگارش شده باشد؟
سید سهراب میرجوادی
2017-12-02T04:35:20
بسیار زیبا و جالب بود و تفکر برانگیز
سینا
2017-10-13T20:24:09
سلام با احترام به نظر تمامی دوستان آنچه از شعر بر میتابد بیشتر شبیه به یک پیشگویی عظیم از اتفاقات جهان و حالات اتمام جهان هستی و دریچه ای به عالم لایزل ابدی است
شهلا
2017-11-21T06:52:41
درود بر همگی که زحمت تفهیم این شعررا به دیگران کشیدند ودرک والایشان را نشان دادند، درودبر شمایان. برنامه 686 گنج حضور این شعررا به زیبایی هرچه تمامتر تفسیر می کند
حمید
2017-03-25T00:21:33
سلام نظرات راخواندم اما دریغ که حس مشترکی پیدانکردم شاید من اشتباه میکنم... درکل که با استفاده از ماجرای محشر قیامت و دمیدن سور (دوبار) خواسته تا بعضی اتفاقات بااهمیت تر را بیان کند. جان عاشق شاید خود معبود باشد... لطفا معنی و مفهوم این مصرع بگین: برجه که نقاش ازل بار دوم شد در عمل و همینطور بیت آخر بخصوص مصرع اولشممنون
وفایی
2017-02-19T03:29:09
من وقتی نظرات افراد را در تاریخ ما می خوانم همیشه می بینم وقتی شخصی معنی بیتی یا مصراعی را می پرسد ، هیچ کس - تاکید می کنم هیچ کس - جرات این را ندارد که آن بیت را به زبان ساده معنی کند ! یا بهتر بگویم : واژه به واژه معنی کند . ( چون در آن صورت معلوم می شود که خودشان معنی بیت را نفهمیده اند !) آقای امیدی عزیزمولانا دارد می گوید که اگر جان عاشق دم بزند ( شروع به سخن گفتن کند و زبان بگشاید ) چه اتفاقاتی می افتد .اگر جان عاشق دم زند آتش در این عالم می زند و این عالم بی اصل را چون ذره ها پریشان و ویران می کند . عالم همه دریا می شود و دریا از هیبت جان عاشق لا (عدم و نابود )می شود .اما در مورد مصراع مورد سوال شما : " آدم نماند و آدمی ، گر خویش با آدم زند " در این مصراع منظور از خویش همان جان عاشق است . یعنی : اگر جان عاشق به آدم زند ، نه آدم می ماند و نه آدمی.همانطور که قبلا گفته بود دنیا را به ذره تبدیل می کند و دریا هارا نابود می کند و... انسان را هم به فنا می کشاند .اما چون دم زدن یعنی سخن گفتن ، پس این معنا هم به نظر می رسد که کلمه " زند " در آخر مصراع مورد سوال شما ، مخفف دم زند باشد . که در آن صورت معنی مصراع می شود :اگر جان عاشق سخن و راز خود را با آدمی بگوید ، آدم و نسل آدمی را به نابودی و فنا می کشاند. یا : به سوی فنا در راه خدا که همان اتصال ویگانگی با خداوند است می برد .فنا فی الله (فرهنگ معین جلد دوم ) : تبدیل صفات بشریت به صفات حق تعالی و خصایص الهی است .
nabavar
2017-02-19T21:52:50
وفایی جان بهتر نیست از دیگران ایراد نگیری و نظر خود بگویی ؟من بارها سؤال پرسیده ام و جواب کافی و وافی گرفته ام تو نیز اگر بخفتی ، به که در پوستین خلق افتیاز دوستانی که تا به حال در روشن شدن مفهوم اشعار یاری رسانده اند ممنونم
علی
2017-06-04T23:09:10
« جان عاشق» اشاره به انسان کامل دارد.
محمد
2017-04-21T03:18:41
سلام و عرض ادب ..جناب "ناشناخته" گرامی ، این شخص "ناشناس" که راجب معراجو بیگ بنگو زاده شدن زمین از مشتری گفتن! ، برگرفته از تراوشات ذهن متوهم شخص معلوم الحالیست! که اگر به دیگر سخنان گهربار و ملکوتی اش !! گوش فرا دهید که چطور آسمان ریسمان می بافد ، به صفت متوهم بودنی که به ایشان نسبت دادم ایمان کامل می آورید در پناه حق .
ناشناس
2017-04-19T02:38:56
درود بر دوستان...با سپاس از جناب قمشه ای...جناب مولانا بر حسب معراجی که داشته، در حال تعریف وقایع پس از بیگ بنگ است... و نحوه بوجود آمدن زمین.. که پاره ای از مشتری است.... و بعدش لحظه بوجود اومدن ماه... میفرماید که شاهد همه این وقایع بوده...
ناشناخته
2017-04-20T01:37:33
نا شناس گرامیمی گویند، برادری ات ثابت کن آنگه تقاضای ارث و میراث . نخست افسانه " بانگ بلند " را ثابت فرمایید تا برسیم به معراج ایشان و زاده شدن زمین از مشتری و نوه گرامیشان ماه.
یوسف
2018-11-04T02:41:58
گر جان عاشق دم زند ... آدم نماند و آدمی گر خویش با آدم زندمن نه شاعرم نه فارسم نه از وزن و قافیه سر در میارم اما به راحتی میفهمم که‌اینجا منظور از این که گر خویش بر آدم زند، یعنی اگر بخواهد خود را برای آدم عیان کند یا به گفته ای خود بنمایاند یا اینکه خود را به رخ بکشد و همچنین دم از ناگفته ها بزند و اسراری که صرفا چنین‌اسحتصی به آن واقع بوده اند ، همان عواقبی را در بر خواهد داست که دقیقا در ابیات زیرین آن اشاره شده
mehdi shiraz
2018-10-22T10:19:48
با پوزش که کامنتهای قبل رانخواندم ولی منظور شاعر اینکه زمانی که مولانا در برج بعدی آید یا عارف بعدی بیاید تمام عالم وعالمها رابا هشیاری واندیشه کنار خواهد زد و چه ها که شود!!!
سپیدار
2018-11-06T14:01:13
خدمت جناب Kr عرض میکنم که در برنامه 686چهار بیت از غزل تفسیر شده، از دقیقه پنجاه.
شاهرخ najafishahrokh۹۲@gmail.com
2018-09-24T06:56:02
صد هزاران مرد پنهان در یکیصد کمان و تیر درج ناوکیما رمیت اذ رمیتی فتنه‌ایصد هزاران خرمن اندر حفنه‌ایآفتابی در یکی ذره نهانناگهان آن ذره بگشاید دهانذره ذره گردد افلاک و زمینپیش آن خورشید چون جست از کمیناین چنین جانی چه درخورد تنستهین بشو ای تن ازین جان هر دو دستای تن گشته وثاق جان بسستچند تاند بحر درمشکی نشستای هزاران جبرئیل اندر بشرای مسیحان نهان در جوف خرای هزاران کعبه پنهان در کنیسای غلط‌انداز عفریت و بلیسسجده‌گاه لامکانی در مکانمر بلیسان را ز تو ویران دکانکه چرا من خدمت این طین کنمصورتی را نم لقب چون دین کنمنیست صورت چشم را نیکو به مالتا ببینی شعشعهٔ نور جلالصحبت از تبدیل است.جهش از دانستگی به آگاهیپریدن از محدویت فرم به بی فرمیزایشئ نو و دوبارهتبدیل هشیاری جسمی به هشیاری حضورو نوید جهانی نو و آدمی دیگرزایش آدمیت
شاهرخ najafishahrokh۹۲@gmail.com
2018-09-24T06:58:44
یکی فرهنگ دیگر نو برآر ای اصل داناییببین تو چاره‌ای از نو که الحق سخت بینایی
شاهرخ najafishahrokh۹۲@gmail.com
2018-09-24T07:02:53
نیست صورت چشم را نیکو بمالتولد دوباره آگاهی از ذهن
حامد
2019-01-15T20:39:16
جناب قمشه ای عزیز چقدر عمیق زیبا و خلاصه تفسیر کردین، سپاس
فاطمه
2018-03-07T01:16:16
من یه دیوان عطار دارم و اونجا این شعر رو واسه عطار نوشته، ولی شما میگید این شعر از مولانا است؟
فاطمه
2018-03-07T01:18:17
سلاممن یک دیوان عطار دارم که این شعر رو واسه عطار نوشته، ولی الان شما میگید این شعر از مولانا است؟!
برگ بی برگی
2018-04-18T20:20:30
برخی از غزلهای مولانا را فقط باید زمزمه کرد و سعی نمود کمی لحظات و حالاتی که مولانا آن غزل را سروده است حس کرد که قطعاً درک آن بسیار دشوار و بلکه برای عام محال مینماید و هر گونه تفسیر انسان را از آن حس خارج و به ذهن خواهد برد .آنچه مسلم است درک این لحظه های عرفانی فقط از عهده انسان هایی چون مولانا و منصور حلاج بر می آید که پس از قربانی نمودن خود و من های خود ، خدا را در خود و خود را در خدا می یابند و دیگر هیچ .
یک خواهان درمانده
2018-02-23T09:17:10
نظرات دوستان رو خوندم و چیزهایی گفتن که در شعر مشهود بود البته منم نظر خودم رو میگم و لزوما نظر منم کامل نیستحضرت مولانا اینجا دارن چگونگی آغاز و پایان جهان رو طبق معراج های بیشماری که انجام دادن توضیح میدن که براستی خارج از تصورات ماست و شاید چند صد سال بعد بتونن تجسمش کنن حضرت انرژی و ماده تاریک و بیگ بنگ ما (میلیاردها بیگ بنگ دیگر وجود دارد) رو تشریح کردن خیلی تاسف می خورم که چرا هیچ دانشمندی این مطالب رو واکاوی که هیچ حتی سرقت هم نکردن وگرنه علم امروز بسیار پیشرفته تر بود
احمد
2018-02-12T13:00:33
اجرای زیبای گروه ماه بانو با نام جان عاشق بسیار دلچسب ،ببینید
kr
2018-06-28T06:44:44
با سلام ضمن تشکر از سرکار خانم شهلا، من به برنامه 686 گنج حضور مراجعه کردم ولی این غزل تفسیر نشده است. این غزل در برنامه 207 گنج حضو ر روخوانی شده ولی تفسیر نشده است. این را فقط محض اطلاع عرض کردم. با سپاس.
همایون
2018-05-25T22:28:12
آشنایی با معنی‌‌ها و معنوی بودن انسان را به ورای هستی‌ و واقعیت می‌‌برد و پروازی حقیقی‌ را برای او ممکن می‌‌سازد که پرواز پرندگان در برابر آن بی‌ معنی‌ و خوار می‌‌شود زیرا آن پروازی است بر فراز جهان و آن چه که نقش هستی‌ دارد و پرواز پرنده بال زدنی در هوا بیش نیستعرفا و بزرگواران ایرانی که روان شناسان حقیقی‌ و اولیه ا‌ند و جلال دین مقام بالا و برتر را در این میان دارد پی‌ برده ا‌ند که هستی‌ قابل درک و فهمیدن نیست و این انسان است که با معنی‌ کردن جهان به صورت‌های گوناگون آنرا مورد شناسائی قرار می‌‌دهد و مجموعه دانش خود را در کتاب‌های دینی خود فراهم می‌‌آورد و هر بار نیز آفریننده جهان را با صفات و ویژگی‌‌های متفاوتی مورد پرستش قرار می‌‌دهد و یا منکر خدا گردیده و با اندازه گیری پدیده‌ها به شناخت علمی‌ روی می‌‌آورد که در هر صورت اعتراف دارد که دنیا از جنس فهمیدن نیست و همواره نقشی تازه پیش روی او پدیدار می‌‌گردد که تا کنون نمی دانسته استدر این میان آنکه با معنی‌ کار دارد سرنوشتی دیگر دارد و اولین دست آورد او آن است که پی‌ میبرد معنی‌‌ها کوچک و بزرگ ا‌ند و در سلسله‌ای از اهمیت جای دارند، پس اولین کار پی‌ بردن به ارتباط معنی‌‌ها و بالا و پایین بودن آنها استهرگز دانشمندی پیدا نمی شود که سیاه و سپید را یکی‌ بداند ولی برای عارف این دو هیچ فرقی ندارد همین طور هیچ مذهبی‌ای نیست که خیر و شر را یکی‌ بداند و هیچ بی‌ خدایی نیست که شادی و غم را برابر بشمارد و هیچ دنیا دوستی‌، سود و زیان را یکی‌ نمی داندعارف اما دنیایی را می‌‌شناسد که در آن معنی‌‌ها با صافی و صداقت که از من و ما فارغ ا‌ند و اندازه‌ها نه فیزیکی‌ که معنایی ا‌ند، و در این دنیا بودن، به آسانی این توانائی را به همراه می‌‌آورد که آتش در همه مفاهیم پنهان شده در مغز همه جور آدم بزندو حقیقتا هم بر هم زدن‌های این چنین در عالم معنی‌ روی می‌‌دهد و گر نه دنیای واقعی‌ خود هر ثانیه کاملا زیر و رو می‌‌گردد و خورشید‌ها نابود می‌‌شود و کهکشان‌ها به هم میریزد و نیازی به کس ندارد که آنرا به هم بزندعارف که دل را می‌‌شناسد و حق را حس می‌‌کند و یگانگی را چون شراب سر می‌‌کشد و زیبائی را چون دلبری در کنار خود دارد و خورشید عشق در دل اوهر لحظه برقی و آذرخشی تازه می‌‌جهاند به آسانی می‌‌تواند فکر کودکان را هر طور که بخواهد در هم بریزد زیرا نویی و خرمی را همیشه در وجود خود دارد و هر روز جهان را با چشمی نو نگاه می‌‌کند و با رویداد‌ها و اخبار به واقعیت‌ها نگاه نمی کند بلکه به آنها جهت و معنی‌ می‌‌بخشد زیرا کار با معنی‌‌ها را می‌‌داند و با آنها ارتباط بر قرار کرده است
عباس جنت
2023-03-12T05:11:17.1898747
در اینجا مولانا بشارت میدهد به ظهور حضرت مهدی و حضرت مسیح که با هم میایند  گر جان عاشق دم زند آتش در این عالم زند / وین عالم بی‌اصل را چون ذره‌ها برهم زند "جان عاشق دم زند" منظور ظهور مظاهر الهی است "عالم بی‌اصل" منظور خرافات و تعصبات جاهلیه در زمان ظهور.  عالم همه دریا شود دریا ز هیبت لا شود / آدم نماند و آدمی گر خویش با آدم زند عضمت ظهور عالم را دگر گون می‌کند اگر تمام عالم دریا شود در مقابل او نیست میشود. آدمی باقی نمیماند مگر دنبال رو حضرت آدم باشد یعنی پیروان مظهر ظهور جدید. دودی برآید از فلک نی خلق ماند نی ملک /زان دود ناگه آتشی بر گنبد اعظم زند گنبد اعظم = فلک الافلاک از آسمان بلای نازل میشود که دامن ریت و پادشاه را می‌گیرد ولی سبب نورانیت جهان میشود  "یَومَ تَأتیِ السَّماءُ بِدُخانٍ مُبینٍ یَغْشَی النَّاسَ هَذَا عَذَابٌ اَلیِمٌ" سوره دخان، آیه ٠ ١-١١  که مضمون آن این است: روزی که می آید آسمان به دودی آشکار و فرو می گیرد مردم را و این است عذاب الیم.  بشکافد آن دم آسمان نی کون ماند نی مکان / شوری درافتد در جهان، وین سور بر ماتم زند یکی از اسامی خداوند فاطر السما  (شکافنده آسمان) است. منظور از آسمان ادیان الهی است که خداوند در روز مود آسمان دین قدیم را میشکافد و آسمان جدید میگستراند گه آب را آتش برد گه آب آتش را خورد /گه موج دریای عدم بر اشهب و ادهم زند اشهب = سپیدی که بسیاهی زند    ادهم=  سیاه اشاره به وقایع آن روز که موج دریای عدم بر خاکستری و سیاه هر دو زده میشود یعنی فقط عمل پاک قبول خواهد بود خورشید افتد در کمی از نور جان آدمی /کم پرس از نامحرمان آن جا که محرم کم زند مریخ بگذارد نری دفتر بسوزد مشتری/مه را نماند، مِهتری، شادّیِ او بر غم زند افتد عطارد در وحل آتش درافتد در زحل /زهره نماند زهره را تا پرده خرم زند یکی از علائم روز قیامت (ظهور پیغمبر جدید) خورشید تاریک میشود ماه و ستارگان که از خورشید نور میگیرند )علمای دین گذشته( به زمین میریزند انجیل متی فصل ۲۴ آیه ۲۹  میفرماید   و فوراً بعد از مصیبت آن ایّام، آفتاب تاریک گردد و ماه نور خود را ندهد و ستارگان از آسمان فرو ریزند و قوّتهای افلاک متزلزل گردد. و در قرآن مجید فَإِذَا النُّجُومُ طُمِسَتْ )سوره ۷۷: المرسلات( پس وقتی که ستارگان محو شوند نی قوس ماند نی قزح نی باده ماند نی قدح /نی عیش ماند نی فرح نی زخم بر مرهم زند نی آب نقاشی کند نی باد فراشی کند /نی باغ خوش باشی کند نی ابر نیسان نم زند نی درد ماند نی دوا نی خصم ماند نی گوا /نی نای ماند نی نوا نی چنگ زیر و بم زند بالا‌ها و مشکلات آن زمان اسباب در باقی شود ساقی به خود ساقی شود /جان ربی الاعلی گود دل ربی الاعلم زند بعد از این مشکلات دو ظهور واقع میشود اول  باب (در) که به پیغمبر دیگری مثل خودش بشارت میدهد (ساقی به خود ساقی شود) اسم اولی "ربّ علی" و دیگری "ربّ علم" برجه که نقاش ازل بار دوم شد در عمل/  تا نقش‌های بی‌بدل بر کسوه معلم زند حق آتشی افروخته تا هر چه ناحق سوخته /آتش بسوزد قلب را بر قلب آن عالم زند خورشید حق دل شرق او شرقی که هر دم برق او /بر پوره ادهم جهد بر عیسی مریم زند مولانا در اینجا به دو ظهور بشارت میدهد قائم موعود (پوره ادهم) پوره به معنای نواده یا فرزند ادهم به معنای سیاه پرچم حضرت محمد سیاه بود برای همین کسانی که سید هستند از عمامه یا کلاه سیاه استفاده میکنند. پوره ادهم منظور نواده حضرت محمد و بعد از قائم حضرت مسیح ظاهر میشود .در فرهنگ دهخدا یکی از معانی شرق  کنایه از لیاقت و کفایت و حسن اداره و کاربری است
شاهرخ کاطمی
2023-04-02T01:11:51.4554013
سلام بحث در مورد اثار مولانا مثل قانون مزرعه است باید مطالعه مداوم باشه عمل به دستورهایش باشه از همه مهمتر نظر وکمک خداوند باشه تا موضوع باز بشه عالم معنی با عالم ذهن یکی نیست ترک ذهن ومحتویات ان به عالم معنی نم نم انسان پی میبره وانسان با خداوند یکی میشه مصنوع میشه صانع منظور خلقت هم همینه انسان یکی شدن با خدا را ببینه یا به این درجه از معلا بودن می رسه یا در اسفل وذهن می مانه اکر با اه دم بزنه واین خوشبختی را بخواهد خوش بحالش وکرنه یک پوسته می شود میزارن توی خاک ولی به این درجه رسیدن کار می خواهد .وبار عشق را کشیدن عشق یکی شدن با خداست نه به مذهب ارتباط داره نه آداب خاصی وباور خاصی همه انسانها برای خالق یکی هستند اختیار داده بین خدا وشیطان که همان ذهن دائم خواست یگی را انتخاب کنه انتخاب با شماست