مولانا:عشق تو آورد قدح پر ز بلاها گفتم می مینخورم پیش تو شاها
❈۱❈
عشق تو آورد قدح پر ز بلاها
گفتم می مینخورم پیش تو شاها
داد می معرفتش آن شکرستان
مست شدم برد مرا تا به کجاها
❈۲❈
از طرفی روح امین آمد پنهان
پیش دویدم که ببین کار و کیاها
گفتم ای سر خدا روی نهان کن
شکر خدا کرد و ثنا گفت دعاها
❈۳❈
گفتم خود آن نشود عاشق پنهان
چیست که آن پرده شود پیش صفاها
عشق چو خون خواره شود وای از او وای
کوه احد پاره شود خاصه چو ماها
❈۴❈
شاد دمی کان شه من آید خندان
باز گشاید به کرم بند قباها
گوید افسرده شدی بینظر ما
پیشتر آ تا بزند بر تو هواها
❈۵❈
گوید کان لطف تو کو ای همه خوبی
بنده خود را بنما بندگشاها
گوید نی تازه شوی هیچ مخور غم
تازهتر از نرگس و گل وقت صباها
❈۶❈
گویم ای داده دوا هر دو جهان را
نیست مرا جز لب تو جان دواها
میوه هر شاخ و شجر هست گوایش
روی چو زر و اشک مرا هست گواها
کامنت ها