گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:بی تو به سر می نشود با دگری می‌نشود هر چه کنم عشق بیان بی‌جگری می‌نشود

❈۱❈
بی تو به سر می نشود با دگری می‌نشود هر چه کنم عشق بیان بی‌جگری می‌نشود
اشک دوان هر سحری از دلم آرد خبری هیچ کسی را ز دلم خود خبری می‌نشود
❈۲❈
یک سر مو از غم تو نیست که اندر تن من آب حیاتی ندهد یا گهری می‌نشود
ای غم تو راحت جان چیستت این جمله فغان تا بزنم بانگ و فغان خود حشری می‌نشود
❈۳❈
میل تو سوی حشرست پیشه تو شور و شرست بی ره و رای تو شها رهگذری می‌نشود
چیست حشر از خود خود رفتن جان‌ها به سفر مرغ چو در بیضه خود بال و پری می‌نشود
❈۴❈
بیست چو خورشید اگر تابد اندر شب من تا تو قدم درننهی خود سحری می‌نشود
دانه دل کاشته‌ای زیر چنین آب و گلی تا به بهارت نرسد او شجری می‌نشود
❈۵❈
در غزلم جبر و قدر هست از این دو بگذر زانک از این بحث به جز شور و شری می‌نشود

فایل صوتی دیوان شمس غزل شمارهٔ ۵۴۵

تصاویر

کامنت ها

نادر
2016-12-01T23:31:31
چقدر زیبا !... "هیچ کسی را ز دلم خود خبری می‌نشود"چه آگاهی و درکی! ... و چه مقامی و عشقی! ...یا رب منم جویان تو .. یا خود تویی جویان من ..
سجاد
2017-12-21T12:24:08
لطفا از دو بیت اول یه تفسیر کوتا بنویسید