گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:برآمد بر شجر طوطی که تا خطبه شکر گوید به بلبل کرد اشارت گل که تا اشعار برگوید

❈۱❈
برآمد بر شجر طوطی که تا خطبه شکر گوید به بلبل کرد اشارت گل که تا اشعار برگوید
به سرو سبز وحی آمد که تا جانش بود در تن میان بندد به خدمت روز و شب‌ها این سمر گوید
❈۲❈
همه تسبیح گویانند اگر ماهست اگر ماهی ولیکن عقل استادست او مشروحتر گوید
درآید سنگ در گریه درآید چرخ در کدیه ز عرش آید دو صد هدیه چو او درس نظر گوید
❈۳❈
هزاران سیمبر بینی گشاییده بر او سینه چو آن عنبرفشان قصه نسیم آن سحر گوید
که را ماند دل آن لحظه که آن جان شرح دل گوید که را ماند خبر از خود در آن دم کو خبر گوید
❈۴❈
حدیث عشق جان گوید حدیث ره روان گوید حدیث سکر سر گوید حدیث خون جگر گوید

فایل صوتی دیوان شمس غزل شمارهٔ ۵۷۳

تصاویر

کامنت ها

رستمی
2013-04-27T11:10:43
به نظر بنه ممکنه بیت اول "اشعار تر" باشه
nabavar
2018-02-01T23:56:03
کمتر چیزی به زیبایی یک درخت دیده امگرامی بانو ،من دیده و شنیده ام : سخن مهرآمیز
روفیا
2018-02-02T23:48:12
راست می گویید حسین، 1 جانیادگاری که در این گنبد دوار بماند...
nabavar
2018-02-03T01:56:14
بانوی گرامیآری دوست جان دستمان را رو کردیمتا بوی خوش دوست ازین خاک شنیدیمبا بال و پرعشق به افلاک پریدیم تا از دم گرمش سخن مهر بر آمد در سینه به شادی ز سر شوق تپیدیمتا زمزمه و نغمه ی مهرست به لبهاش بر غمزه ی دربان درِ دوست مریدیمشعر از من نیستزنده باشید
گمنام
2018-02-01T13:38:42
آواز خوان " سبزو سپید " به گمانم سپیدار است
گمنام
2018-02-01T19:37:52
آری آری ، خویشاوند اند و خویشی نزدیکی دارند با باد بهار، و آوازی دلنشین تر از آن سپیدار از هیچ درختی نشنیده ام. یادش گرامی که می خواند: ای به بالا چون صنوبر ، ای به رخ چون میم و هعنبر افشان زلف داری ، لب چو شین و کاف و ر
روفیا
2018-02-01T19:27:15
بلی دوست جان سپیدار سبز و سپید است. آوایش نشنیده ام. ولی از نظر مورفولوژی شبیه صنوبر است. گویی خویشاوند هستند. من عاشق درخت هستم. کمتر چیزی به زیبایی یک درخت دیده ام.
روفیا
2018-02-01T10:15:16
به سرو سبز وحی آمد که تا جانش بود در تنکمر بندد به خدمت روز و شب ها را سمر گوید یادم می آید چند سال پیش آقایی در یکی از شبکه های ماهواره ای دشمن جایگاه گیاهان و گیاهشناسی را در اشعار شعرای بزرگ پارسی زبان مورد بررسی قرار می داد. اینجا مولانا از افسانه سرایی سرو در شبانگاهان می گوید. البته نمی دانم کدام گونه از سرو چنین خاصیتی دارد که شبانگاه زمزمه کند. لیک گونه ای صنوبر است که وقتی نسیم می وزد برگ هایش حول محور دمبرگ می چرخند و صدای دل انگیزی تولید می کنند تو گویی دارند برایت از افسانه تکامل و اینکه چگونه در مسیر تکامل بدینجا رسیدند می گویند.در ارتفاعات سوادکوه ده ها صنوبر قلمه زده ام ولی بعدا فهمیدم همه آنها حرف نمی زنند تنها یک گونه برگ پهن در میان آنها داستانسرایی می کند!
روفیا
2018-02-01T10:29:21
پوزش می خواهم بابت حاشیه رفتن در حاشیه! یادم آمد هنرمند عزیز عباس کیارستمی سخن قابل تاملی در باب درخت و اینکه هر درخت در بوم خودش بهترین نسخه از خود را ارایه می دهد. (کنایه از فعالیت های هنری وی در زادگاه خودش)اگر میدانید بگویید لطفا.زمستان سال گذشته هنگامی که درختان را هرس کردم همه ضایعات را در عمق خاک دفن کردم تا بازیافت شوند. گویی یک شاخه کوچک از صنوبر در این حین از دستم افتاد و بعدا کارگران ملات بنّایی روی آن ساختند. بعد برف و باران و سرما و یخبندان... فکر می کنید در بهار چه دیدم؟ برگ های براق و نو مانند نوزاد در نقطه ای نابجا توجهم را جلب کرد. خم شدم ببینم چیست. دیدم ساقه باریک و کوچک صنوبر در میان ترکیب منجمد سیمان و ماسه ریشه و برگ داده است!!!