گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:مرا عاشق چنان باید که هر باری که برخیزد قیامت‌های پرآتش ز هر سویی برانگیزد

❈۱❈
مرا عاشق چنان باید که هر باری که برخیزد قیامت‌های پرآتش ز هر سویی برانگیزد
دلی خواهیم چون دوزخ که دوزخ را فروسوزد دو صد دریا بشوراند ز موج بحر نگریزد
❈۲❈
ملک‌ها را چه مندیلی به دست خویش درپیچد چراغ لایزالی را چو قندیلی درآویزد
چو شیری سوی جنگ آید دل او چون نهنگ آید بجز خود هیچ نگذارد و با خود نیز بستیزد
❈۳❈
چو هفت صد پرده دل را به نور خود بدراند ز عرشش این ندا آید بنامیزد بنامیزد
چو او از هفتمین دریا به کوه قاف رو آرد از آن دریا چه گوهرها کنار خاک درریزد

فایل صوتی دیوان شمس غزل شمارهٔ ۵۷۴

تصاویر

کامنت ها

علیرضا
2014-11-24T22:04:57
منابع دیگری که این شعر رو در آنها دیدم در مصرع دوم بیت اول "پیامدهای پرآتش ...." استند.
بابک چندم
2016-09-01T12:24:36
جناب سید عباس،از فرهنگ معینمندیل: دستمال، دستار، عمامه
سید عباس
2016-09-01T12:12:26
سلامو ادبدر بیت سوم برای مندیلی معنایی یافت نشد
هانیه
2012-05-28T10:36:20
در دیوان شمس گزیده ی دکتر شفیعی:فلک ها را چو مندیلی...ممنون. :)
رضا
2011-12-21T13:51:01
چه باید به چو تغییر یابد...
علی
2010-02-14T19:15:51
سلام و خسته نباشیدبا توجه به معنا به نظر می‌رسد در بیت سوم، مصرع اول، "چه" باید به "چو" تغییر یابد.---پاسخ: دوستان لطفاً با منبع چاپی مقایسه کنند نتیجه را اطلاع دهند تا اگر لازم است تصحیح کنیم. فکر می‌کنم در غزلیات شمس «چه» به جای «چو» زیاد به کار رفته باشد و این یا زبان خاص مولوی یا رسم‌الخط معمول دیوان او بوده.
شیما
2019-03-29T15:16:45
مندیل به معنای دستمال است. پارچه ای که با آن دست یا عرق را پاک کنند.
سید محمد رضا
2021-02-07T13:28:26
این شعر را هم استاد ایرج بسطامی در فایل تصویری البوم مژده بهار با همکاری گروه عارف . بسیار زیبا اجرا کرده
امین
2020-05-20T17:36:25
در تصیف "مرا عاشق" در آلبوم "لاله بهار" استاد شهرام ناظری، بیت دوم را با اندکی تغییر و بصورت زیر اجرا نموده‌اند:دلی خواهیم چون دوزخ که دوزخ را فروسوزددو صد دریا بشوراند ز موج بحر "نپرهیزد"
حسین فرزین
2017-08-15T10:46:48
چه بجای چو زیاد بکار رفته است لکن اینجا در نوشته ها " چو " آمده است . نیز معنای مندیل ، همان عمامه یا دستاری است که عموما توانگران و آبرومندان بر سر می نهاده اند . درود و بدرود
ســراج
2018-01-03T10:21:31
درود و مهر فراوان..در نسخه تصحیح و طبع بدیع الزمان فروزانفر بیت سوم مصرع اول اینطور آمده:مُلکها را » چو « مندیلی به دست خویش درپیچد...لطفاً تصحیح بفرمایید،سپاس و درودها،سراج
همایون
2018-03-22T23:45:49
این غزل مثل مانیفست و بیانیّه عاشقی استعاشق نیرومند است و همواره با دستان پر از راه و سفر باز می‌‌گردد و با ناراستی و دروغ می‌‌ستیزد قابل توجه کسانی که عرفان و به خصوص عرفان ‌ایرانی را به کاهلی و گوشه نشینی متهم می‌‌کنند و حتی آنرا علت عقب ماند‌گی سرزمین خود به شمار می‌‌آورند و یا آنرا یک نوع گرایش مذهبی‌ و خرافی می‌‌دانند حال آنکه عرفای ما اکثرا مورد غضب حاکمان و زاهدان وابسته به آن‌ها بوده اند و بسیاری نیز جان خود را در این راه از دست داده اند زیرا اساس عرفان نو آوری و شکار معنی‌‌های نو و بزرگی‌ انسان حتی بر تر از فرشته‌های فرضی‌ در آسمان است، طوری که علم روانشناسی امروز اندک اندک به رموز کشف شده توسط عرفا از ضمیر ناخودآگاه و ژرفای درون آدمی پی‌ می‌‌برد
Ouchen
2021-07-20T14:52:43.7957434
  💜#مولانا در این غزل سنت شکنی می‌کند.این بار نه از زبان خویش می‌سراید،نه پرده از رازی برمی‌دارد و نه با یار عشق‌بازی می‌کند.این بار#مولانا از زبان خود یار می‌گوید. چه بسا که به حق، این غزل نجوای خداوند در گوش او بوده و هم او خواسته که به زبان #مولانا با مردمان سخن بگوید. اما هر چه که هست، #مولانا در این غزل نشانه های عاشق و سالک واقعی را به روشنی بیان می‌کند،و این نشانه ها با آنچه معمولاً شنیده ایم تفاوت بسیار دارد. در غزل #مولانا ،عاشقْ ساکن نیست، رخوت ندارد، شبانه روز گوشه نشین و سر به سجده نیست، عشقش زبانی نیست دلی ست. از نظر او (که به زبان پروردگار است) عاشق دلسوخته است، دلش از دوزخ داغ‌تر است و از دریا بزرگتر، می‌تواند چرخ و فلک را به اشاره ای به زیر آورد، عاشق در غزل #مولانا تا عمق هفت دریای عشق را غوص کرده است. از وجودش برکت می‌بارد و آنقدر از خود بی‌خود است که برای خدا هم غیر قابل پیش بینی ست. عاشق واقعی از نظر او کسی ست که از همه بریده و فقط به او وصل شده و حتی با خود خویش هم سر ستیز دارد.و چقدر این اوصاف با خصلت‌های مدعیان خدا شناسی و دین فروشان ظاهر فریب فرق دارد.  
هادی رنجبران
2021-12-23T22:44:05.1476725
+ راوی این غزل، بی¬تردید معشوق است. او ویژگی¬های آرمانی عاشق خویش را برمی¬شمارد و می¬گوید: عاشق من باید چنین و چنان باشد؛ امّا صفاتی که برای عاشق خویش بر می¬شمارد به صفات و ویژگی¬های «معشوق» شباهت دارد: کسی که با هر بار برخواستنش قیامت بپا کند، دل آتشینش دوزخ را بسوزاند، دوصد دریا را بشوراند، ... با نور وجودش عرش را به ستایش وادارد. شخصیّتی چنین متعالی و قدرتمند، شخصی والاست که با الگوی سنّتی عاشق در غزلیات زمینی مطابقت ندارد. اگر خود راوی او را عاشق نمی¬نامید، خواننده چنین فردی را معشوق می¬پنداشت.