گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:صلا رندان دگرباره که آن شاه قمار آمد اگر تلبیس نو دارد همانست او که پار آمد

❈۱❈
صلا رندان دگرباره که آن شاه قمار آمد اگر تلبیس نو دارد همانست او که پار آمد
ز رندان کیست این کاره که پیش شاه خون خواره میان بندد دگرباره که اینک وقت کار آمد
❈۲❈
بیا ساقی سبک دستم که من باری میان بستم به جان تو که تا هستم مرا عشق اختیار آمد
چو گلزار تو را دیدم چو خار و گل بروییدم چو خارم سوخت در عشقت گلم بر تو نثار آمد
❈۳❈
پیاپی فتنه انگیزی ز فتنه بازنگریزی ولیک این بار دانستم که یار من عیار آمد
اگر بر رو زند یارم رخی دیگر به پیش آرم ازیرا رنگ رخسارم ز دستش آبدار آمد
❈۴❈
تویی شاها و دیرینه مقام تست این سینه نمی‌گویی کجا بودی که جان بی‌تو نزار آمد
شهم گوید در این دشتم تو پنداری که گم گشتم نمی‌دانی که صبر من غلاف ذوالفقار آمد
❈۵❈
مرا برید و خون آمد غزل پرخون برون آمد برید از من صلاح الدین به سوی آن دیار آمد

فایل صوتی دیوان شمس غزل شمارهٔ ۵۸۸

تصاویر

کامنت ها

همایون
2020-10-26T21:47:23
عشق هم همه چیز است و همه چیز میدهد و هم همه چیز را میگیرد تا او تنها شاه باشد، جلال دین برای دومین بار این شاه قماربازان را ملاقات میکند که می آید و دار و ندار تو را از چنگت بیرون میاورد، یکبار با از دست دادن شمس و اینبار رفتن صلاح دین، ولی این بار او این شاه را خیلی خوب می شناسد و با او یکی شده است، کمر بسته و آماده و در خدمت، او می داند که ساقی سبک دست که همه جدایی ها و نداشتن ها را برای بسیار آسان میکند در کنار اوستجلال دین در عشق، آزموده ترین است، هرچند زندگی را با دوست بسر میکند و عزیز ترین چیز در زندگی دوست است و دوست را تا مقام خدایی والا و گرامی میدارد و دوست را آینه جان خود و رفیق شکار معنی و پرورنده روان خود میداند ولی میداند که شاه معنی ها عشق است و مقام و عیار هرکس را او نشان میدهد و آتش حقیقی عشق است که هرچیز دیگر را هرچند با ارزش باشد بجز خود میسوزاند، نه سوختنی که نابود کند بلکه از جنس خود و جاویدان میسازد، چون جلال دین این کیمیا را می شناسد و بکار می بندد، ما دوستان او نیز که با آتش او گرم میشویم نیز در کنار او نامیرای جاودانه خواهیم بود که اوست که به آتش جاودان و شاه یگانه پیوند دارداین غزل، خون جلال دین است که یکبار دیگر و با غروری پر شکوه زخم شاه عشق را بر پیکر خود لمس میکند و صلاح دین خودرا به دیار جاودانگی می سپارد بسیار آرام تر از رفتن خونین و آتشبار شمسبه آرامشی از جنس خود دوستی صلاح دین که آرامش جان او بود
نادر..
2018-02-13T12:02:09
چو گلزار تو را دیدم چو خار و گل بروییدمچو خارم سوخت در عشقت، گلم بر تو نثار آمد..
مسافر
2023-08-01T11:39:44.0860365
سلام این غزل توسط آقای پرویز شهبازی در برنامه 898 گنج حضور به زبان ساده شرح داده شده است. می توانید ویدیو و صوت شرح  غزل را در آدرسهای  زیر پیدا کنید:   parvizshahbazi aparat