مولانا:ای خواجه بازرگان از مصر شکر آمد وان یوسف چون شکر ناگه ز سفر آمد
❈۱❈
ای خواجه بازرگان از مصر شکر آمد
وان یوسف چون شکر ناگه ز سفر آمد
روح آمد و راح آمد معجون نجاح آمد
ور چیز دگر خواهی آن چیز دگر آمد
❈۲❈
آن میوه یعقوبی وان چشمه ایوبی
از منظره پیدا شد هنگام نظر آمد
خضر از کرم ایزد بر آب حیاتی زد
نک زهره غزل گویان در برج قمر آمد
❈۳❈
آمد شه معراجی شب رست ز محتاجی
گردون به نثار او با دامن زر آمد
موسی نهان آمد صد چشمه روان آمد
جان همچو عصا آمد تن همچو حجر آمد
❈۴❈
زین مردم کارافزا زین خانه پرغوغا
عیسی نخورد حلوا کاین آخر خر آمد
چون بسته نبود آن دم در شش جهت عالم
در جستن او گردون بس زیر و زبر آمد
❈۵❈
آن کو مثل هدهد بیتاج نبد هرگز
چون مور ز مادر او بربسته کمر آمد
در عشق بود بالغ از تاج و کمر فارغ
کز کرسی و از عرشش منشور ظفر آمد
❈۶❈
باقیش ز سلطان جو سلطان سخاوت خو
زو پرس خبرها را کو کان خبر آمد
کامنت ها