گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:آن بنده آواره بازآمد و بازآمد چون شمع به پیش تو در سوز و گداز آمد

❈۱❈
آن بنده آواره بازآمد و بازآمد چون شمع به پیش تو در سوز و گداز آمد
چون عبهر و قند ای جان در روش بخند ای جان در را بمبند ای جان زیرا به نیاز آمد
❈۲❈
ور زانک ببندی در بر حکم تو بنهد سر بر بنده نیاز آمد شه را همه ناز آمد
هر شمع گدازیده شد روشنی دیده کان را که گداز آمد او محرم راز آمد
❈۳❈
زهراب ز دست وی گر فرق کنم از می پس در ره جان جانم والله به مجاز آمد
آب حیوانش را حیوان ز کجا نوشد کی بیند رویش را چشمی که فرازآمد
❈۴❈
من ترک سفر کردم با یار شدم ساکن وز مرگ شدم ایمن کان عمر دراز آمد
ای دل چو در این جویی پس آب چه می‌جویی تا چند صلا گویی هنگام نماز آمد

فایل صوتی دیوان شمس غزل شمارهٔ ۶۱۴

تصاویر

کامنت ها

سودابه
2016-10-06T12:50:32
با سلام اساتید فرهیخته تفسیر شعر را اگر قرار دهند ممنون می شوم
همایون
2019-03-27T01:10:43
از غزل‌های کلاسیک عرفانی است و نشانه‌ای از حرفی‌ نو و تازه که از ویژگی‌‌های جلال دین در دوران پس از دوستی‌ با شمس است ندارد.هر چند تعبیر شمع گدازن به چشم روشن و بینا، تعبیر بسیار زیبائی است، شمع روشن موجب دیدن می‌‌شود و در محفل‌ها نیز حضور دارد پس محرم اسرار نیز هست و در بیت اول اشاره می‌‌کند که این بنده که بار‌ها جویای عشق بوده است این بار چون شمع‌ای گدازن و افروخته آمده است، پس روی خود را به او نشان بده چون لیاقت دیدن پیدا کرده است، هر چند که معشوق می‌‌تواند تا هر وقت که می‌‌خواهد ناز کند و زمان او با زمان عاشق یکی‌ نیست، کار عاشق نیاز است و بس اما من اصلا فرقی برایم نمی کند چون نگاه من عوض شده است، من خود را پیش معشوق احساس می‌‌کنم و نیازی به سفر ندارم چون به وحدت رسیده ام، در حقیقت این عاشق است که به واسطه عشق دگرگون می‌‌شود و دیدی تازه پیدا می‌‌کند و دیدن معشوق بهانه‌ای بیش نیست، عشق شمع خاموش انسان را روشن می‌‌کند و دید او را تازه و دیگرگون می‌‌سازد، چون دیدن معمولی‌ را حیوان هم دارد، انسان را نگاه دیگری سزاوار است، این راز بزرگی است که در این غزل به آن اشاره می‌‌شود