مولانا:هر ذره که بر بالا مینوشد و پا کوبد خورشید ازل بیند وز عشق خدا کوبد
❈۱❈
هر ذره که بر بالا مینوشد و پا کوبد
خورشید ازل بیند وز عشق خدا کوبد
آن را که بخنداند خوش دست برافشاند
وان را که بترساند دندان به دعا کوبد
❈۲❈
مستست از آن باده با قامت خم داده
این چرخ بر این بالا ناقوس صلا کوبد
این عشق که مست آمد در باغ الست آمد
کانگور وجودم را در جهد و عنا کوبد
❈۳❈
گر عشق نی مستستی یا باده پرستستی
در باغ چرا آید انگور چرا کوبد
تو پای همیکوبی و انگور نمیبینی
کاین صوفی جان تو در معصرهها کوبد
❈۴❈
گویی همه رنج و غم بر من نهد آن همدم
چون باغ تو را باشد انگور که را کوبد
همخرقه ایوبی زان پای همیکوبی
هر کو شنود ارکض او پای وفا کوبد
❈۵❈
از زمزمه یوسف یعقوب به رقص آمد
وان یوسف شیرین لب پا کوبد پا کوبد
ای طایفه پا کوبید چون حاضر آن جویید
باشد که سعادت پا در پای شما کوبد
❈۶❈
این عشق چو بارانست ما برگ و گیا ای جان
باشد که دمی باران بر برگ و گیا کوبد
پا کوفت خلیل الله در آتش نمرودی
تا حلق ذبیح الله بر تیغ بلا کوبد
❈۷❈
پا کوفته روح الله در بحر چو مرغابی
با طایر معراجی تا فوق هوا کوبد
خاموش کن و بیلب خوش طال بقا میزن
میترس که چشم بد بر طال بقا کوبد
کامنت ها