مولانا:بار دگر آن آب به دولاب درآمد وان چرخه گردنده در اشتاب درآمد
❈۱❈
بار دگر آن آب به دولاب درآمد
وان چرخه گردنده در اشتاب درآمد
بار دگر آن جان پر از آتش و از آب
در لرزه چو خورشید و چو سیماب درآمد
❈۲❈
بار دگر آن صورت پنهانی عالم
از روزن جان دوش چو مهتاب درآمد
خورشید که میدرد از او مشرق و مغرب
از لطف بود گر به سطرلاب درآمد
❈۳❈
بار دگر آن صبح بخندید و بتابید
تا خفته صدساله هم از خواب درآمد
بار دگر آن قاضی حاجات ندا کرد
خیزید که آن فاتح ابواب درآمد
❈۴❈
بار دگر از قبله روان گشت رسالت
در گوش محمد چو به محراب درآمد
چون رفت محمد به در خیبر ناسوت
نقبی بزد از نصرت و نقاب درآمد
❈۵❈
از بیم ملک جمله فلک رخنه و در شد
وز بیم مسبب همه اسباب درآمد
آری لقبش بود سعادت بک عالم
زان پیش که اشخاص به القاب درآمد
❈۶❈
بگشاد محمد در خمخانه غیبی
بسیار کسادی به می ناب درآمد
از بهر دل تشنه و تسکین چنین خون
آن جام می لعل چو عناب درآمد
❈۷❈
خاموش کن امروز که این روز سخن نیست
زحمت مده آن ساقی اصحاب درآمد
کامنت ها