مولانا:مهتاب برآمد کلک از گور برآمد وز ریگ سیه چرده سقنقور برآمد
❈۱❈
مهتاب برآمد کلک از گور برآمد
وز ریگ سیه چرده سقنقور برآمد
آنک از قلمش موسی و عیسیست مصور
از نفخه او دمدمه صور برآمد
❈۲❈
در هاون اقبال عنایت گهری کوفت
صد دیده حق بین ز دل کور برآمد
از تف بهاری چه خبر یافت دل خاک
کز خاک سیه قافله مور برآمد
❈۳❈
از بحر عسلهاش چه دید آن دل زنبور
با مشک عسل گله زنبور برآمد
در مخزن او کرم ضعیفی به چه ره یافت
کز وی خز و ابریشم موفور برآمد
❈۴❈
بی دیده و بیگوش صدف رزق کجا یافت
تا حاصل در گشت و چو گنجور برآمد
نرم آهن و سنگی سوی انوار چه ره یافت
کز آهن و سنگی علم نور برآمد
❈۵❈
بنگر که ز گلزار چه گلزار بخندید
وز سرمه چون قیر چه کافور برآمد
بی غازه و گلگونه گل آن رنگ کجا یافت
کافروخته از پرده مستور برآمد
❈۶❈
در دولت و در عزت آن شاه نکوکار
این لشگر بشکسته چه منصور برآمد
یک سیب بنی دیدم در باغ جمالش
هر سیب که بشکافت از او حور برآمد
❈۷❈
چون حور برآمد ز دل سیب بخندید
از خنده او حاجت رنجور برآمد
این هستی و این مستی و این جنبش مستان
زان باده مدان کز دل انگور برآمد
❈۸❈
شمس الحق تبریز چو این شور برانگیخت
از مشرق جان آن مه مشهور برآمد
کامنت ها