گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:خنک جانی که او یاری پسندد کز او دوریش خود صورت نبندد

❈۱❈
خنک جانی که او یاری پسندد کز او دوریش خود صورت نبندد
تو باشی خنده و یار تو شادی که بی‌شادی دهان کس نخندد
❈۲❈
تو باشی سجده و یار تو تعظیم که بی‌تعظیم هرگز سر نخنبد
تو باشی چون صدا و یار غارت چو آوازی به نزد کوه و گنبد
❈۳❈
تو آدینه بوی او وقت خطبه نه ز آدینه جدا چون روز شنبد
نگر آخر دمی در نحن اقرب نظر را تا نجنباند نجنبد
❈۴❈
خیالی خوش دهد دل زان بنازد خیالی زشت آرد دل بتندد
بر او مسخره آمد دل و جان گه از صله گه از سیلیش رندد
❈۵❈
مزن سیلی چنانک گیج گردم ز گیجی دور افتم ز اصل و مسند
خمش تا درس گوید آن زبانی که لا باشد به پیشش صد مهند
❈۶❈
اگر گویی تو نی را هی خمش کن بگوید با لبش گو ای مؤید

فایل صوتی دیوان شمس غزل شمارهٔ ۶۶۵

تصاویر

کامنت ها

احمد آذرکمان ۰۴۹۰۳۰۰۶۶۹.a@gmail.com
2018-05-08T21:46:45
تو باشی چون صدا و یار غارتچو آوازی به نزد کوه و گنبد▌ تو پیش من بودی اما / من ترا در صدایت / ملاقات کردم . / درکنار پرتگاهی که جن داشت / در اطراف آلبالوهای نارس / یادت هست / اشیای بیهوده در صدای تو می سوخت / من از همان روزها / با صبرهایِ پیاده / تمام نرسیدن هایم را گز کردم / که از پشت درختی خیس / برایم قصه بگویی / و بگذاری از قافیه های یک دعای سالخورده / به نام نمناکت دست بکشم .
احمد آذرکمان ۰۴۹۰۳۰۰۶۶۹.a@gmail.com
2018-05-08T21:50:18
تو باشی چون صدا و یار غارتچو آوازی به نزد کوه و گنبد▌ تو پیش من بودی اما / من ترا در صدایت / ملاقات کردم . / درکنار پرتگاهی که جن داشت / در اطراف آلبالوهای نارس / یادت هست / اشیای بیهوده در صدای تو می سوخت / من از همان روزها / با صبرهایِ پیاده / تمام نرسیدن هایم را گز کردم / که از پشت درختی خیس / برایم قصه بگویی / و بگذاری از قافیه های یک دعای سالخورده / به نام نمناکت دست بکشم . احمد آذرکمان 94.6.17
محسن جهان
2022-11-29T12:25:50.0023016
تفسیر ابیات ۶ و ۷ فوق: بر اساس بخشی از آیه مبارکه ۱۶ سوره ق "وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ" (ما از رگ گردن او به او نزدیکتریم)، مولانا از جانب خداوند خطاب به انسان می‌فرماید: لحظه‌ای توجه کن که ما همواره از رگ گردن به تو نزدیکتر هستیم. و تا هشیاری حضور ما به چیزی تعلق نگیرد، هیچ جنبده ای به حرکت درنخواهد آمد. و کل کائنات و موجودات هر لحظه مورد توجه و عنایت ما قرار می‌گیرد. چنانچه معرفت حضور حضرتش را داشته باشی، و او را حاکم بر کل اعمال و رفتارت بدانی، دل و احوالت خوش و آرام خواهد بود. و اگر غافل از حضور او شوی قلب و درونت دچار آشوب و گمراهی خواهد گردید.